که باید ریشه‌های وقوع یک جرم را شناخت و با آن برخورد کرد. این نکته دقیقی است و بی‌تردید در جریان اعتراضات کنونی هم باید به اغتشاشگران به چشم معلولی نگریست که علتی خشونت‌طلبانه آنها را واداشته علیه جان دیگران اقدام کنند. ولی سؤال این است که چرا منتقدان اعدام، حرفی از ریشه‌ها نمی‌زنند و چرا نمی‌گویند چه افرادی با چه نیتی فراخوان برای خشونت خیابانی صادر کردند و برخی نوجوانان و جوانان را دعوت به رفتار‌های تروریستی کردند؟ همین سکوت نشان می‌دهد دلسوزی برای فرد معدوم، دلسوزانه نبوده و تنها پرده‌ای دیگر از نمایش بی‌ثباتی ایران است. ۴- قاطعیت در برابر اغتشاشگران درحالی صورت می‌گیرد که همزمان، مقامات کشورمان هفته گذشته با حضور در دانشگاه‌ها نشان دادند برای تندترین نقد‌های دانشجویی گوش شنوا دارند. اگر بنای گفت‌وگو وجود نداشت، می‌شد تفاوتی میان دانشجویان معترض و آدمکشان در خیابان قائل نشد اما اتفاقا همین فاصله‌گذاری نشان می‌دهد برای دفاع از منطق گفت‌وگو، چاره‌ای جز قاطع بودن در برابر خشونت‌طلبان نیست، چون اینها با رفتار خود فرصت گفت‌وگوی انتقادی و اصلاح امور را می‌گیرند. ۵- نگاهی به مواضع کشور‌های غربی در قبال اعدام صورت گرفته نیز نشان می‌دهد که دولت‌هایی که با افتخار تروریسم را ترویج می‌کنند و گروه‌های مقاومت و چهره‌های محبوب را خارج از خاک خود ترور می‌کنند، دوباره نقاب حمایت از تروریسم از چهره انداخته و بی‌توجه به واقعیات پرونده، مدعی حمایت از یک اغتشاشگر شده‌اند. سابقه این کشور‌ها در دفاع از تروریست‌ها به‌خوبی بیانگر آن است که در این پرونده نیز دستگاه قضایی دقیق عمل کرده است. به این ترتیب با نظر بر این پنج نکته می‌توان دریافت که موج به راه افتاده درباره اعدام اغتشاشگران پایه‌های استدلال فقهی، حقوقی، سیاسی و فرهنگی ضعیفی داشته و آنها که دلسوز آینده ایران هستند، باید فاصله خود را با این ادعا‌ها حفظ کنند.