ین تعدادی از فرماندهان، شایع شده که شما استعفا داده‌اید. فردای آن روز، فرماندهان اصلی سپاه را (حدود 70-80 نفر) که برای سمینار «سپاه آینده» در تهران جمع کرده بودیم به ملاقات ایشان بردیم. خوب بخاطرم دارم، نماز مغرب و عشاء را در حیاط، به امامت حضرت آقا، اقامه کردیم و پس از نماز، در یک محفل کاملاً خودمانی، گرد ایشان نشستیم. ایشان هم روی پله‌های حیاط نشسته و ما هم، دور ایشان حلقه زدیم ایشان بیانات مفصلی ایراد و از جمله فرمودند: «شما بزرگان سپاه هستید، من به شما اعتقاد دارم، به این برادر عزیزمان، این آقای آقا محسن رضایی من از ته دل، اعتماد دارم و ایشان را از ته دل دوست دارم. اگر کسی غیر از این شنیده و غیر از این گفته، بدانید یا درست نفهمیده یا مغرضانه بوده یا نفهمیده، من به ایشان خیلی محبت و علاقه دارم. این هم که بعضی خیال کردند ما به آسانی دست از ایشان برمی داریم این هم اشتباه است، این هم کور خوانده‌اند. این آقا حالا حالاها ما بهش احتیاج داریم. من، آقای رضایی را، آقای آقا محسن رضایی را نخواهم گذاشت ایشان از ما کناره بگیرد و کنار برود. بالاخره به امید خدا، ایشان از اولی که آمدند و مشغول کار شدند در سپاه و در فرماندهی سپاه، با ما در ارتباط نزدیک و صمیمی بودند، تا الان هم الحمدالله همینطور بوده، بعد از این هم، تا هستیم انشاالله همینطور با هم خواهیم بود به فضل الهی و خداوند متعال، خیر مقدر بکند و آنچه صلاح این ملت و صلاح این کشور و صلاح این مجموعه سپاه است، آنرا انشاالله خداوند پیش بیاورد و شما را، یکایکتان را انشاالله خداوند مشمول دعای حضرت ولی الله الاعظم ارواحنا له الفداء قرار بدهد و روح امام را از شما راضی کند.» (متن بیانات مقام معظم رهبری که از نوار پیاده شده) در این جلسه، حضرت آقا نسبت به حقیر اظهار لطف و محبت کردند و کلماتی را به زبان آوردند که خجالت کشیده و شرمنده شدم. از یک جمله معظم له دچار ابهام شدم و آن هم این بود که ایشان فرمودند: اگر همین الان هم بخواهم برای سپاه فرمانده تعیین کنم، آقا محسن را تعیین می‌کنم. «ابتدا فکر کردم که نکند نظر آقا طی چهل و هشت ساعت، تغییر کرده، بعداً دیدم که ایشان با دقت، کلمات را انتخاب کرده‌اند. یاد جمله آخر ایشان در دیدار خصوصی افتادم که فرمودند: دروغ هم نیست، وقتی که می گوئیم حالا حالاها ایشان فرمانده سپاه هستند، چه چند هفته و چه دو سال دیگر» در آن زمان، هنوز کسی برای جایگزینی من تعیین نشده بود و لذا، طبیعی بود که آقا بفرمایند: «همین الان» هم اگر بخواهم برای سپاه فرمانده تعیین کنم، آقا محسن را تعیین می کنم. آنموقع هیچکس به این ظرافت فکر نکرده بود و نپرسیده بود که چرا آقا می فرمایند «همین الان». من هم سعی کردم که کسی متوجه نشود. بالطبع همه چیز، براساس تدابیر ایشان پیش می رفت. خودم هم، هر روز بیش از گذشته، در محل کار حاضر می شدم، بگونه ای که شائبه ای مبنی بر ترک سپاه در اذهان، شکل نگیرد. ضمن اینکه آقا به من فرموده بودند که فرد جایگزین، معرفی کنم. چند نفر را معرفی کردم و ایشان هم یک نفر در ذهنشان بود که مطرح و مشورت فرمودند. دو ماه که گذشت، حضرت آقا، حقیر را احضار و فرمودند: مسئولیت بعدی شما هم مشخص شد و افزودند: آقای ذوالقدر با آقای هاشمی مذاکره کردند که شما را به دبیری شورایعالی امنیت ملی منصوب کنند ایشان نپذیرفتند ولی محل دیگری برای شما تعیین شده است و فرمودند: مدتی قبل، آقای هاشمی، آقایان (و) و(ر) و (آ) را برای دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام پیشنهاد کردند که من با انتصاب آقای (و) به این مسئولیت، موافقت کردم ولی دیشب، دیروقت که برای استراحت می رفتم شما به ذهنم آمدید و آقای محمدی گلپایگانی را نزد آقای هاشمی فرستادم و گفتم که آقای رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام شوند. لذا خود را برای این مسئولیت آماده کنید و اضافه فرمودند: آئین نامه مجمع را برای تأیید فرستاده اند، آنرا اصلاح کرده ام ودبیر مجمع را در موارد لازم، رابط خود (رهبری) با مجمع، تعیین نموده‌ام، لذا ضروری است یک دبیرخانه قوی و با تیم کارشناسی مناسب در مجمع ایجاد کنید. جالب است که بعدها جمعی از فرماندهان سپاه با رییس جمهور وقت، مذاکره کرده و به ایشان گفته بودند، از ظرفیت های برادر محسن استفاده کنید،ایشان استقبال کرده و گفته بود من نگرانم که پیشنهاد کنم ولی ایشان نپذیرند. البته هیچ گاه چنین پیشنهادی صورت نگرفت. چند روز مانده به صدور حکم دبیر مجمع و نیز صدور حکم فرمانده جدید سپاه، با آقای هاشمی جلسه ای داشتم. احساس کردم ایشان در خصوص انتصاب من به دبیری مجمع، ذهنیت و ابهاماتی دارند، لذا پس از جلسه نامه ای به محضر حضرت آقا نوشتم و گفتم با توجه به ابهام آقای هاشمی، چون ممکن است در کار مجمع، با ایشان به اختلاف برسم اگر جنابعالی موافق باشید، فعلاً در سپاه به کار ادامه دهم که آقا فرمودند: دیر شده و با نفر بعدی صحبت کرده‌ایم، من هم به ا