امروز شهید گمنام آوردن محمدیه
جاتون سبز عزاداری بود در جوار شهدا
یه دختر خانومی که ۱۲_۱۳ساله بود گوشه ای ایستاده بود یه تیشرت پوشیده بود و روسری سرش نداشت.
منم که از قبل یه روسری نو توی کیفم گذاشته بودم. روسری رو تبرک کردم و رفتم پیشش گفتم: «دختر قشنگم من این روسری رو تبرک کردم میتونم به شما هدیه ش کنم؟» خندید و سر تکون داد که یعنی بله میشه. منم تا روسری رو آماده کنم بذارم سرش بهش گفتم: «شهدا شما رو خیلی دوست داشتن که دعوت شدی و اومدی اینجا، لطفا برای منم دعاکن»
همش میخندید و میگفت باشه
روسری رو سرش کردم یه خانومی اومد گیره داد گفت براش بزن
اما خواستم بزنم گفت نه همین خوبه منم گیره رو دادم بهش گفتم پس بعدا خودت بزن
اونم تشکر کرد
#ارسالی_مخاطبین
@amershavim