‌ بعد رفته بودیم امامزاده مامانم موند اونجا تا من برم از عابربانک پول بگیرم و برگردم، گفتم اگه صف شلوغ باشه طول میکشه نگران نباش، میرم از عابری که کنار مغازه سابق پسرخاله ست، پول میگیرم اگه نگران شدی اونجا بیا دنبالم اومدم بیرون توی حیاط امامزاده میخواستم از پله‌ها بیام پایین پایین پله‌ها جلوی در مسجدِ امامزاده (که ازش براتون لایو گرفته بودم ) یه خانوم و پسرش داشتن ساندویچ میخوردن بعد من ناخودآگاه مثل همیشه که بچه میبینم ذوق میکنم قربون صدقه بچه رفتم حواسم رفت به مادرش بهش سلام کردم گفت زیارت قبول گفتم ممنون بعد یه نگاه انداخت بدون اینکه تذکر بدم خودش حجابشو درست کرد😍 منم رد شدم به خانومی که دست به سینه سر خم کرده بود سمت امامزاده داشت سلام میداد مثل خانوم قبلی التماس دعا گفتم و رفتم سراغ گرفتن پول ☺️ ‌‌‌‌‌‌‌♥️‌@amershavim♥️