بال‌های پرواز
‌ بعد رفتیم توی حیاط. نزدیک آب‌سرد کن. بوی آشغال میومد. اونجا یه مایع دستشویی بود و یه باند خیس و یه
توی تخیلات داستان نویسی هم فکر نمیکردم همچین مشکلاتی وجود داشته باشه... هیچ کاری هم نتونستم برای خودم و برای اون بنده خدا انجام بدم کاملا متوجه شدم هییییچم... گاهی کمی به خودمون سخت بگیریم به جایی برنمیخوره ما هم اگه چیزی داریم خدا داده، بیشتر ببخشیم، اگه نداریم پس بیشتر تلاش کنیم ، نشد اقلا در آسمون که نبسته دعا کنیم خدا همه رو کمک کنه منم ان‌شاءالله یاد بگیرم به این وسواس غلبه کنم چون منو از رفتارهای خدایی دور می‌کنه ‌