‌ رفتم سرم زدم همونجا که اونبار رفتم. ولی اینبار یه خانم دیگه بود. گفت اولین باره این دارو رو مصرف می‌کنی؟ گفتم نه. ماه پیشم اومدم. گفت پس چرا یادم نمیاد ؟ گفتم یه خانم دیگه بود. گفت عصر اومدی پس. من صبحا میام. دیگه می‌خواست رگ بگیره از دستم. گفت این چیه توی این گرما می‌پوشید؟ منظورش ساق دستم بود. گفتم 《 من 》 دوست دارم می‌پوشم، 《شما》اذیت میشی؟ گفت نه بخاطر سرم زدن میگم. گفتم ولی الان شما گفتی گرما نگفتی سرم! خندید گفت پیله‌ایا! منم با جدیت گفتم 《شما》 بزرگواری عزیزم. باز گفت پیله‌ایا! اینبار با جدیت بیشتر و کمی هم تندی تکرار کردم نه عزیزم 《شما》بزرگواری گلم دیگه ساکت شد و دستمو سوراخ سوراخ کرد😂 داشت نهی از معروف می‌کرد! به همین راحتی!!! بعدش فک کردم اگه بهم برنمی‌خورد و میخواستم منطقی‌تر باهاش رفتار کنم که تلنگر بخوره، و امربه‌معروفی فک میکردم میتونستم بگم: آدم حجابو برای سرما و گرما نمی‌پوشه. بخاطر حرف خدا رعایت می‌کنه بعدم یه لبخند دلربا بهش میزدم حتما تلنگر محکمی می‌خورد. یا مثلا می‌شد بگم آدم در درجه اول مسئول رعایت دستورات خداست بعد آسایش. یا میگفتم رعایت احکام به آسایش تن اولویت داره‌. چون اولی آرامشو تامین می‌کنه ببینید عصبانی نشدن و ناراحت نشدن چقد باعث میشه آدم بهتر فک کنه؟ همیشه اول فک کنیم..‌. گفتن اولین چیزی که به ذهنمون میرسه شخصیت ما رو نشون میده . خوبه. آدم مودب باشه‌. ولی اگه اولی رو نگی، بعدیا فهمتو نشون میده. اینم درس امروز. همیشه که نمیشه قهرمان باشم. منم اشتباه می‌کنم 😉 ولی ازش درس می‌گیرم. اما خب حق و منطق برای مومن مثل سلاحه! که وقتی با ادب همراه بشه بُرنده میشه☺️👌 ‌‌‌‌‌‌‌♥️‌@amershavim♥️