♨️کفترباز باش، ولی کار امام را راه بنداز! ...روایتی را در رابطه با این که «اولویت با چیست؟» می‌خوانم. در رجال کشّی که از منابع مهم‌ترین منابع رجالی ماست، زید مفضل -که همین مفضل‌ابن‌عمر است و توحید مفضل در حقیقت قرائت حضرت بر مفضل است- در مباحث توحیدی در صفحه 326 (کتاب کشی) آمده که أنّ عدّتاً مِن اهل الکوفة کَتَبوا إلی الصّادق علیه السلام فقالوا انّ المُفضّل یجالس الشّتار و اصحابَ الحَمام. عده‌ای نامه نوشتند به امام صادق(ع) و گفتند که مفضل با لات و لوت‌ها و کفتربازها می‌چرخد. شما نامه‌ای به مفضل بنویس تا خودش را جمع و جور کند. بالاخره برای تیپ علما و اصحاب شما این جریان خوب نیست. حضرت نامه نوشتند و سرش را هم مهر و موم کردند و گفتند این را به دست مفضل برسانید. امام نامه را به دست یک سری از بزرگان اصحاب دادند تا به مفضل برسانند. نمی‌دانم این اسم‌ها را چقدر می‌شناسید، محمدبن مسلم، زراره، حجربن‌زائده، عبداله‌بن‌بکیر و ابوبصیر. اینها از بزرگان اصحابند. می‌روند کوفه نامه را می‌دهند به مفضل. او نیز نامه امام را باز می‌کند و جلوی بقیه شروع می‌کند به خواندن. فاذا فیه بسم الله الرّحمن الرّحیم اشترِ کذا و کذا و اشتَرِ کذا. امام گفته بودند بسم الله الرّحمن الرّحیم، این لیست خرید من است. بخر و بیاور. اینها تعجب می‌کنند که این چه نامه‌ایست. صورت مسئله چی بود و این نامه چیست. نامه را می‌چرخانند دارَ الکتاب إلی الکُل. همه می‌بینند که لیست خرید است. و لم یَذکُر قلیلاً و لاکثیراً بِما قالوا فیه. امام چیزی از بحثی که مفضل با کفتربازها می‌چرخد نیاورده است. مفضل به این‌ها می‌گوید به هر حال امام لیست خرید داده چه کار می‌کنید؟ می‌گویند که خوب این پول زیادی می‌خواهد. هذا مالُ العَظیم حتی ننظر و نجمع و نَحمِل الیک و لم نُدرک الا نراک بعد نَنظُر فی ذلک. خلاصه‌اش شد اینکه ما اول باید برویم یک سری کمیسیون‌های اقتصادی تشکیل دهیم و مطلب را بررسی کنیم. جلساتی با هم می‌گذاریم و نتیجه جلسات را به تو می‌گوییم. بعداً بررسی می‌کنیم که این صورت خرید امام را چه طور بخریم. می‌گویند می‌رویم مدینه یک سری جلساتی می‌گذاریم و می‌آییم. این را می‌گویند و می‌روند. و أرادوا الانصراف همین که می‌خواهند که بروند مفضل می‌گوید نه نهار را باشید و بعد بروید. فَحَبسهم لغذائِه و وجّه المفضل الی اصحابه الذین سَعَوا بهم. بعد مفضل می‌رود همان قومی که به آنها سعایت شد، همان کفتربازها را می‌آورد، فجائوا فقرأ علیهم کتابَ ابی‌عبداله. برای آنها نامه امام را می‌خواند و می‌گوید امام نامه نوشته است. چه کار می‌کنید؟ این نامه امامتان است، چه کار می‌کنید؟ می‌روند و هنوز غذای آن مهمان‌ها تمام نشده برمی‌گردند و پول‌ها را جلوی مفضل و این‌ها می‌ریزند. قبلَ أن یَفرُقَ هولاءِ من الغذات. فقال لهم المفضل تأمرونی ان اطرُدَ هولاء مِن عندی؟ شما می‌گویید من اینها را از دور خودم برانم؟ تَظُنون ان الله تعالی یحتاج الی صلاتِکم و صومِکم؟ گمانتان بر این است که خدا محتاج نماز و روزه شماست؟ کار امام را راه بیندازید. کفترباز باش ولی کار امام را راه‌ بنداز. خواست امام را اجرا کن. برخی می‌گویند چرا مسئله ولایت در دین روشن نیست. اگر کار کنید می‌بینید که روشن است. مثل نخ تسبیح می‌ماند که دانه‌های تسبیح را به هم وصل کرده است. دانه تسبیح بدون نخ به چه دردی می‌خورد. خود امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید حج می‌روید، این سنگ لایضر و لاینفع به چه درد می‌خورد. در روایات حج می‌فرمایند تمام الحج لقاءالامام (من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص578)، این که می‌گویند حج بروید برای این است که دور امام و ولایت جمع شوید و گرنه این اعمال به چه درد می‌خورد. شما یک پراکندگی مطلق در این اعمال می‌بینید. نماز می‌خوانیم، بعد روزه می‌گیریم؛ بعد... این با همه چیز سازگار است با طاغوت و همه چیز سازگار است. این‌گونه معنویت‌ها با همه چیزی سازگار است. اصلی که امامت پیگیری می‌کرد اصل ولایت بود که کار امام را راه بینداز. نگویید مگر امام کار راه‌بینداز نیاز دارد؟ بله واقعاً امام کار راه‌بینداز لازم دارد. ما در روایات داریم لَمْ یَزَلْ أَمْرُ عَلِیٍّ(ع) شَدِیداً حَتَّى مَاتَ الْأَشْتَر (بحارالأنوار، ج33، ص556). امر امام شدید بود تا مالک اشتر مرد. امام به آن عظمت! وقتی مالک رفت امام از کار افتاد. این اهمیت مالک است. هیچگاه معنویت آنچنانی از مالک ذکر نشده است. راجع‌به کمیل نقل شده ولی راجع‌به مالک نقل نشده است. مالک کار راه بینداز امام بود. از تو به یک اشاره از من به سر دویدن... امام(ره) را دفن نکنید و در خاطرات نبرید. این کار مانند آن است که در مورد امیرالمؤمنین(ع) فقط مطلب بخوانی و بگویی به‌به! عجب امیرالمؤمنینی!...  @