‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌─┅═༅🕊🕋🕊༅═┅─ 🌖◁وهب جواني بيست و پنج ساله بود که بعد از اجازه از امام حسين عليه السلام، به ميدان تاخت و با رشادت عجيبي مي جنگيد، به طوري که نوزده سواره و بيست پياده را کشت. آن گاه هر دو دست او را قطع کردند. او هم چنان جنگيد تا او را اسير کرده و نزد عمر سعد آوردند. عمر سعد که صلابت و دلاوري او را ديده بود، به او گفت: ما اشد صولتک: «چقدر صولت و رشادت سختي داري؟». سپس دستور داد گردنش را زدند. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ─┅═༅𖣔4⃣𖣔༅═┅─