سيره صالحان (۵) عنایت ویژه پیامبر به مادر امیرالمومنین: فاطمه بنت اسد مادر گرامى على عليه السلام از مادران نمونه تاريخ است. على عليه السلام به اين مادر پاك و صالح بى نهايت علاقه داشت. وى در سال چهارم هجرى رحلت نمود. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود كه على عليه السلام در حالى كه گريه مى كرد به نزد آن حضرت آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله از او پرسيد: براى چه گريه مى كنى؟ عرض كرد مادرم فاطمه از دنيا رفت. ‏ ‏پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا سوگند مادر من هم بود. سپس شتابان از جاى برخاست و به كنار جنازه آمد، تا چشمش به او افتاد گريست. به زنان دستور داد تا او را غسل دهند، زنان وقتى از غسل دادن وى فارغ شدند، پيامبر صلى الله عليه و آله را خبر كردند، ‏ ‏حضرت يكى از پيراهن هاى خود را كه به تن مى پوشيد، به آن ها داد و فرمود: فاطمه را در آن پيراهن كفن كنند و به مسلمانان فرمود: هرگاه مرا ديديد كه كارى كردم، كه تا به حال آن كار نكرده بودم، علت آن را بپرسيد. ‏ ‏چون زنان از غسل و كفن او فارغ شدند، پيامبر صلى الله عليه و آله تشريف آوردند و جنازه فاطمه را بر دوش خود گرفتند. و هم چنان در زير جنازه او بود تا به قبر رسيدند، در آن جا جنازه را بر زمين نهاد و داخل قبر شده در آن خوابيد، آن گاه برخاست و جنازه را در قبر نهادند و سپس سر خود را به طرف او خم كرده و مدتى طولانى سخنانى با او گفت، و در آخر سه بار گفت: پسرت! نه جعفر و نه عقيل، بلكه پسرت على بن ابى طالب. آن گاه بيرون آمده و خاك بر روى قبر ريخت و سپس خود را روى قبر او انداخت و در حالى كه مردم مى شنيدند مى گفت: لا اله الا الله اللهم انى اءستودعها اياك؛ معبودى جز خداى يكتا نيست، پروردگارا من او را به تو مى سپارم. و بدين ترتيب از جاى برخاسته و بازگشت. در اين وقت مسلمانان عرض كردند، ما در اين ماجرا مشاهده كرديم كارهايى انجام دادى كه پيش از اين چنين كارهايى نكرده بودى؟ فرمود: من امروز احسان و نيكى هاى ابوطالب را از دست دادم، فاطمه كسى بود كه اگر چيزى نزد خود مى داشت، مرا بر خود و فرزندانش مقدم مى داشت. من روزى از قيامت سخن به ميان آوردم و از اين كه مردم در آن روز برهنه محشور مى شوند، فاطمه كه اين سخن را شنيد، گفت: واى از اين رسوايى، من ضمانت كردم كه خدا او را با بدن پوشيده محشور گرداند. از فشار قبر پرسيدم او گفت : واى از ناتوانى، من ضمانت كردم كه خدا او را كفايت فرمايد. اين كه خم شدم و با او سخن گفتم، براى اين بود كه پرسش هايى را كه از او مى شود؛ به او تلقين كنم. چون از او پرسيدند: پرودگار تو كيست؟ جواب داد. پرسيدند پيغمبرت كيست؟ پاسخ داد. پرسيدند امام و ولى تو كيست؟ در پاسخ خجالت كشيده و حرفى نزد، و من به او گفتم: پسرت، نه جعفر و نه عقيل، بلكه پسرت على بن ابى طالب. پس از مراسم دفن، رسول خدا صلى الله عليه و آله به عمار فرمود: به خدا سوگند من از قبر فاطمه بيرون نيامدم جز آنكه دو چراغ از نور را ديدم كه نزد سر فاطمه آوردند و دو چراغ ديگر از نور در نزد دست هاى او بود و دو چراغ از نور در كنار پاهايش بود و دو فرشته كه بر قبر او گماشته بودند و تا روز قيامت براى او استغفار مى كنند. @amn_org