سيره صالحان
(۶)
شيخ انصارى و معاشرت با مادر:
شيخ مرتضى انصارى بزرگ پرچم دار جهان تشيع و سرآمد فقها و مجتهدين اماميه است. او بعد از آن كه مدتى در شهر كربلا، در حضور استاد بزرگوارش مرحوم شريف العلماء و ساير اساتيد حوزه نجف تحصيل كرد به زادگاهش دزفول مراجعت نمود.
شيخ مدتى تحصيلات خود را در همان جا ادامه داده، دوباره خواست تا براى تكميل مراتب علمى به عتبات عاليات برگردد. اما مادرش به رجوع دوباره وى راضى نبود. اصرار شيخ انصارى و ديگر افراد براى جلب رضايت مادر بى نتيجه بود.
تا اين كه شيخ به مادرش عرضه داشت: آيا اجازه مى دهى تا استخاره كنم و جواب هر چه بود در مقابل آن هر دو تسليم باشيم؟ مادرش پذيرفت. در جواب استخاره شيخ اين آيه آمد:
و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين
یعنی:
هرگز مترس، محزون نباش، كه ما او را به تو باز مى گردانيم و از رسالت مدارن خود قرار مى دهيم!
وقتى اين آيه را به مادرش تفسير كرد، او خيلى خوش حال شد و به شيخ مرتضى اجازه مسافرت داد. شيخ انصارى در اين مسافرت سرنوشت ساز خود به بركت دعاى مادر، توفيق الهى و تلاش و استقامت خويش به بالاترين درجه اجتهاد و مرجعيت نائل شد و پرچم اسلام بر دوش وى قرار گرفته و بزرگ ترين رهبر مذهبى در عصر خود گرديد.
هنگامى كه به مادر شيخ انصارى گفته شد: آيا از اين همه ترقى و عظمت فرزند خويش بر خود نمى بالد و افتخار نمى كند؟! در جواب گفت: رسيدن فرزندم به شكوه و عظمت، براى من تعجب آور نيست، چون هر وقت كه مى خواستم به او شير دهم، وضو مى گرفتم و با طهارت و پاكيزگى به او شير مى دادم.
آری، شير پاك، فكر پاك و شير ناپاك انديشه ناپاك، توليد مى كند.
آنگاه كه مادر شيخ انصارى از دنيا رفت او در فراق مادرش به شدت مى گريست و در كنار پيكر بى جان مادرش زانوى غم زده و اشك ماتم مى ريخت. يكى از شاگردان نزديكش او را تسليت گفته و به عنوان دلجويى اظهار داشت؛ جناب استاد! براى شما با اين مقام علمى، شايسته نيست كه براى درگذشت پيرزنى كه عمرش را به پايان رسانده اين طور اشك بريزيد و بى تابى كنيد. آن بزرگ مرد تاريخ سر برداشته و گفت: گويا شما هنوز به مقام ارجمند مادر واقف نيستيد، تربيت صحيح و زحمات فراوان اين مادر مرا به اين مقام رسانيد و پرورش اوليه او، زمينه ترقى و پيشرفت را در من ايجاد كرد. در حقيقت اين همه توفيقات من مرهون زحمات و تلاش هاى مشفقانه و مخلصانه اين مادر است.
@amn_org