📙📗نظریه واقعگرایی در روابط بین الملل 🔹برداشت واقعگرایانه از روابط بین الملل به شکل نظریه واقعگرایی یا رئالیسم، ریشه در افکار و اندیشه سیاسی فلاسفه ای چون ماکیاولی، هابز و آراء تاریخدانان چون توسیدید دارد. واقعگرایی به واسطه ماهیت و توصیه های احتیاط آميز، کاربردپذیری و امکان کاربست در مورد نظام بینادولتی و مبتنی بر رقابت کشورها، بعد از پیمان صلح وستفالی در سال ١۶۴٨ به صورت حکمت متعارف و مقبول در روابط بین الملل درآمد و دو دوره طلایی موازنه قوا بین سال ١۶۴٨ تا ١٧٨٩ و ١٨١۵ تا ١٩١۴ موضع آنرا در اروپا تقویت و تثبیت کرد. 🔸وقوع جنگ جهانی اول به مثابه شکست نظام موازنه قوا و پیرو آن واقعگرایی در روابط بین الملل بود. از این رو، در دوره بین دو جنگ جهانی واقعگرایی از سوی آرمانگرایی به چالش کشیده شد. اما آغاز جنگ جهانی دوم، بعنوان ناکارآمدی آرمانگرایی به دلیل بعد هنجاری آن که بیشتر از آنکه بدنبال تبیین واقعیات نظام بین الملل باشد، بدنبال حفظ صلح و امنیت بود، در نظر گرفته شد و مجددا واقعگرایی بعنوان رهیافت نظری غالب مطرح گردید. 🔹هانس جی مورگنتا نظریه واقعگرایی سیاسی را در کتاب "سیاست میان ملتها" به صورت یک نظریه مدون تبیین کرد که بعدها با تحولات نظری در این نظریه با نام واقعگرایی کلاسیک شناخته شد. ادامه دارد... @amniatemeli