🌸
#داستان_تخیلی " هـیـدرا " 🌸
🌸 قسمت سیام 🌸
🌟 برای مدتی ، به سیاره سیسون رفتم .
🌟 تا زن و بچه و خانواده ام را ببینم .
🌟 دلم برای همه آنها ، تنگ شده بود .
🌟 هنوز استراحت نکرده ،
🌟 دوباره به کار تبلیغی و آموزشی و فرهنگی ،
🌟 پرداختم .
🌟 بچه جن ها را دور خودم جمع می کرد
🌟 و برای آنها قصه و شعر و جوک می گفتم .
🌟 پس از مدتی که در کنار خانواده بودم ،
🌟 باز تصمیم گرفتم ،
🌟 که به سیاره ساجیون برگردم .
🌟 در آنجا نیز ، خانواده ها زیاد شده بودند .
🌟 کودکان ، حدود ۱۰ تا ۱۵ نفری بودند .
🌟 علاوه بر کار فرهنگی برای زندانیان ،
🌟 برای کودکان هم ، کلاس گذاشتم .
🌟 و با شادی و طنز و بازی ،
🌟 مفاهیم اخلاقی و مذهبی را ،
🌟 به آنان می آموختم .
🌟 علاوه بر این ، وقت خاصی را نیز ،
🌟 برای خانواده ها و خانم ها می گذاشتم .
🌟 تقریبا ، نصف سیاره ، شیعه شدند .
🌟 و من همچنان ،
🌟 کارم را با جدیت و موفقیت ، دنبال کردم .
🌟 و به خاطر این کار فرهنگی ،
🌟 آرامش خوبی در تبعیدگاه حاکم شده بود .
🌟 همه چیز داشت خوب پیش می رفت ،
🌟 تا اینکه ناگیتان ، وارد تبعیدگاه شد .
🌟 ناگیتان ، یک موجود شرور فضایی ،
🌟 و از سیاره بیرگنا ، می باشد .
🌟 صورتی کشیده ، چشمانی بزرگ و آبی ،
🌟 چهار دست و دوتا پا دارد .
🌟 که به دلیل شرارت و دعوا و قدرت طلبی ،
🌟 چند بار به زندان انداخته شد .
🌟 اما هر بار ، یا از زندان فرار می کرد
🌟 یا در آنجا دعوا و شورش راه می انداخت .
🌟 به خاطر همین ؛
🌟 او را به سیاره ساجیون تبعید کردند .
🌟 ناگیتان ، در سیاره ساجیون نیز ،
🌟 همان شرارت های خود را ادامه می داد .
🌟 اما شرارت او در برابر سایر تبعیدی ها ،
🌟 هیچی نبود .
🌟 در سیاره ساجیون ، جنایتکارانی بودند ؛
🌟 که حتی به خودشان نیز رحم نمی کردند .
🌟 همیشه در حال دعوا و قتل و جنایت بودند .
🌟 اما ناگیتان ، با دیدن آن همه احترامی که ،
🌟 نگهبانان سیاره ساجیون ،
🌟 به زندانیان متحول و با اخلاق ، می گذاشتند
🌟 به فکر فرو رفت
🌟 و تصمیم گرفت تا خودش نیز ،
🌟 تظاهر به اسلام و اخلاق و فرهنگ و... بکند
🌟 تا بتواند به مسئولین نزدیک شده ،
🌟 و در آنان نفوذ کرده ؛
🌟 و راه فراری برای خود پیدا کند .
📚 ادامه دارد 📚
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮
@amoomolla