🐈
داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۶ 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 فرامرز ، گزارش قتل احمد را ، به پلیس داد
🇮🇷 پلیس نیز به فرامرز گفت :
🚔 باید اینجا بمونی تا واقعیت معلوم بشه
🇮🇷 پلیس ، در حال پیگیری مجوز قضایی بود
🇮🇷 که فرامرز ، دوباره گربه شد .
🇮🇷 و به دوستانش ملحق شد .
🇮🇷 مایک کید نیز ، از خواب بیدار شد .
🇮🇷 و فرامرز را در قفس ندید .
🇮🇷 فیلم مداربسته را نگاه کرد .
🇮🇷 و لحظه فرار فرامرز را به دقت تماشا کرد .
🇮🇷 و از اینکه یک گربه بتواند ،
🇮🇷 هوشمندانه درب قفس را باز کند ،
🇮🇷 خیلی تعجب کرد .
🇮🇷 به خاطر همین مصمم تر شد ،
🇮🇷 تا به هر قیمتی که شده ، آن گربه را پیدا کند .
🇮🇷 سپس یک گروه استخدام کرد ،
🇮🇷 تا فرامرز را برایش پیدا کنند .
🇮🇷 حمزه نیز مشغول خوردن صبحانه بود
🇮🇷 که به او اطلاع دادند
🇮🇷 که یک مرد به همراه چند گربه ،
🇮🇷 به نگهبان ها حمله کرد و با گربه ها فرار کرد .
🇮🇷 حمزه ، از شنیدن این خبر شوکه شد
🇮🇷 و با سرعت به طرف الماسها رفت .
🇮🇷 اما هیچ اثری از آنها پیدا نکرد .
🇮🇷 فوراً دستور داد
🇮🇷 تا فرامرز و گربه ها را پیدا کنند .
🇮🇷 حکم بازدید از خانه حمزه صادر شد
🇮🇷 اما پلیس ، هر چه دنبال فرامرز گشت
🇮🇷 هیچ اثری از او پیدا نکرد .
🇮🇷 ابتدا به او شک کردند ،
🇮🇷 اما بعد خیال کردند که از ترسش فرار کرده
🇮🇷 پلیس ، به طرف خانه حمزه رفت .
🇮🇷 نگهبان ابتدا از ورود پلیس ممانعت کرد .
🇮🇷 اما پس از دیدن حکم قضائی ، کنار کشید .
🇮🇷 پلیس ، حیاط خانه را بازرسی کرد
🇮🇷 و به طرف اتاقی که فرامرز گفته بود ، رفتند .
🐈
ادامه دارد ... 🐈
📚 نویسنده : حامد طرفی
🔮
@amoomolla