👽 داستان تسخیر زمین 👽 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی 👽 قسمت ۲۹ ( قسمت آخر ) 🇮🇷 ساروز به شیاطین رو کرد و دستور داد 🇮🇷 که همه با هم ، به سردار حمله کنند 🇮🇷 اما سردار ، مثل فرفره ، به دور خود چرخید 🇮🇷 آنقدر سریع و با قدرت چرخید 🇮🇷 که یک گردباد بسیار قوی در هوا درست کرد 🇮🇷 با گردباد ، شیاطین را در هوا چرخاند 🇮🇷 ناگهان یک مرتبه ایستاد و دستانش را باز کرد 🇮🇷 شیاطین نیز ، 🇮🇷 هر کدام به یک گوشه ای پرتاب شدند . 🇮🇷 با اشاره سردار ، فرشته ها و جنیان مسلمان ، 🇮🇷 به طرف ساروز ، حمله ور شدند . 🇮🇷 فرشته ها ، دست راست ساروز را گرفتند 🇮🇷 و جنیان ، دست چپش را . 🇮🇷 سپس سردار سلیمانی ، 🇮🇷 به سرعت انگشتر را از دست ساروز خارج کرد 🇮🇷 ساروز ، به زندان سرکشان فرستاده شد 🇮🇷 ارواح سرگردان نیز ، 🇮🇷 به دنیای خودشان برگردانده شدند 🇮🇷 و به دستور فرمانروا ، اجنه کافر را ، 🇮🇷 در زندان اجنه ها ، انداختند . 🇮🇷 سردار سلیمانی و نیروهایش ، 🇮🇷 به طرف بیت المقدس رفتند ، 🇮🇷 و آنجا را از وجود شیاطین ، پاکسازی کردند 🇮🇷 و هر جا می رفتند ، 🇮🇷 صدای اذان و قرآن و دعا ، پخش می کردند 🇮🇷 تا خناس نتواند به متحدان ، آسیبی بزند 🇮🇷 اسرائیل نیز ، توسط نیروهای سردار ، 🇮🇷 شکست خوردند و از فلسطین فرار کردند 🇮🇷 همه فلسطین و شهرک های اسرائیلی ، 🇮🇷 به دست حکومت فلسطین افتاد 🇮🇷 یمنی ها نیز ، بر آل سعود غلبه کردند ، 🇮🇷 و حکومت شیعی در آنجا درست کردند 🇮🇷 و با تربیت نیروهای قوی و زبده ، 🇮🇷 برای حکومت امام زمان ، 🇮🇷 خود را برای ظهور ایشان ، آماده کردند . 🇮🇷 دوباره آرامش نسبی ، در دنیا حاکم شد 🇮🇷 فرشته ها به آسمان برگشتند 🇮🇷 و اجنه هم به دنیای خودشان رفتند 🇮🇷 و دروازه اجنه ، برای همیشه بسته شد 👽 پایان داستان 👽 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla