🌹
داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت سوم 🌹🌹
🍎 در یکی از مناطق شهر اهواز ،
🍎 دختری به نام سمیه زندگی می کرد .
🍎 سمیه ، دختری زبر و زرنگ و درس خوان بود
🍎 و از نظر ظاهری ،
🍎 بسیار زیبا ، جذاب و دلربا بود .
🍎 قد و قامت درشتی داشت .
🍎 اما تنها مشکلی که داشت ،
👈 بد حجاب و به شدت عصبی بود .
🍎 احساس نقص و کمبود چیزی در زندگی اش ،
🍎 همیشه او را آزار می داد .
🍎 همیشه دوست داشت
🍎 که مورد توجه پدر و مادرش باشد .
🍎 اما پدر و مادر سمیه ،
🍎 همیشه در حال دعوا و قهر بودند
🍎 و هیچ وقت نفهمیدند که دخترشان سمیه ،
🍎 دیگر بزرگ شده است
🍎 و نیاز به آرامش و محبت بیشتری دارد .
🍎 سمیه ، نیاز به توجه و همدم داشت .
🍎 به خاطر همین بی توجهی ها ،
🍎 سمیه عصبی و زود جوش شده بود .
🍎 سمیه ، برای جبران کمبود محبت هایش ،
🍎 و برای جلب توجه مردم و اطرافیانش ،
🍎 سعی می کرد
🍎 از لباس های رنگی ، براق ، نوشته دار ،
🍎 و یا مانتوی جلوباز ، تنگ و... استفاده کند .
🍎 سمیه ، تیپ های خاصی می زد .
🍎 تا مردم به او توجه و محبت کنند
🍎 و یا از او تعریف کنند .
🍎 این نوع لباس پوشیدن هایش ،
🍎 واقعا باعث جلب توجه دیگران می شد
🍎 خصوصا آقایان ،
🍎 اما نه برای محبت کردن ؛
🍎 بلکه برای اذیت و آزار و مزاحمت او .
🍎 هر وقت از خانه بیرون می آمد ؛
🍎 پسرهای خیابانی ، مزاحمش می شدند .
🍎 گاهی به او متلک می زدند
🍎 گاهی به او پیشنهاد دوستی می دادند
🍎 گاهی تقاضای رابطه نامشروع می کردند
🍎 گاهی تا درب دانشگاه ، دنبالش می آمدند
🍎 و همین باعث اذیت و آزار او می شد .
🍎 سمیه ، از این وضع اصلا خوشش نمی آمد
🍎 دوست نداشت مثل یک عروسک ،
🍎 بازیچه ای در دست مردان هوس باز باشد .
🍎 همیشه به فکر چاره ای بود
🍎 تا بتواند از این وضع خلاص شود .
🍎 تا یک روز ، جان او به خطر افتاد .
🌹
ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
🇮🇷 @amoomolla