(ع) موسی علیه السلام در خانه فرعون قسمت دوم خواهر موسى عليه‏ السلام دستور مادر را انجام داد و از فاصله دور به جستجو پرداخت، و از دور ديد كه فرعونيان آن صندوقچه را از آب گرفتند، بسيار شاد شد كه برادر كوچكش از خطر آب نجات يافت. طولى نكشيد كه احساس كردند نوزاد گرسنه است و نياز به شير دارد، به دستور آسيه و فرعون، مأمورين به دنبال يافتن دايه حركت كردند، اما عجيب اين كه چندين دايه آوردند، ولى نوزاد پستان هيچيك از آن‏ها را نگرفت، مأمورين همچنان در جستجوى دايه بودند كه ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى برخورد كردند كه گفت: من خانواده‏ اى را می شناسم كه می توانند اين كودك را شير دهند و سرپرستى كنند. آن دختر، خواهر موسى بود، مأمورين كه او را نمی شناختند با راهنمايى او نزد مادر موسى عليه‏ السلام رفتند و او را به كاخ فرعون آوردند تا به نوزاد شير دهد، نوزاد را به او دادند، نوزاد با اشتياق تمام، پستان او را گرفت و شير خورد، همه حاضران خوشحال شدند، و به مادر موسى عليه‏ السلام آفرين گفتند. از آن پس مادر موسى، موسى عليه‏ السلام را به خانه‏ اش برد و به او شير داد. (يا به كاخ فرعون رفت و آمد می كرد و به موسى شير می داد.) به اين ترتيب خداوند به وعده‏ اش وفا كرد كه به مادر موسى عليه‏ السلام فرموده بود: او را به دريا بيفكن، ما او را به تو بر می گردانيم.(454) به گفته بعضى غيبت موسى از مادرش بيش از سه روز طول نكشيد. جالب اين كه روزى در دوران شيرخوارگى در آغوش فرعون بود، با دست خويش ريش فرعون را گرفت و كشيد مقدارى از موى ريش او كنده شد، و سيلى محكمى به صورت فرعون زد، و به گفته بعضى با چوب كوچكى بازى می كرد با همان چوب بر سر فرعون كوبيد. فرعون خشمگين شد و گفت: اين كودك، دشمن من است، همان دم به دنبال جلادان فرستاد تا بيايند و او را بكشند. آسيه به فرعون گفت: دست بردار، اين نوزاد است و خوب و بد را نمی فهمد، براى اين كه حرف مرا تصديق كنى، يك قطعه ياقوت و يك قطعه ذغال آتشين نزدش می گذارى، اگر ياقوت را برداشت معلوم می شود كه می فهمد و اگر آتش را برداشت، معلوم می شود نمی فهمد، آن گاه آسيه همين كار را كرد، موسى دست به طرف ياقوت دراز كرد، ولى جبرئيل دست او را به طرف آتش برد، موسى ذغال آتشين را برداشت و به دهان گذاشت، زبانش سوخت، آن گاه خشم فرعون فرونشست و از كشتن او منصرف شد. (455) مطابق بعضى از روايات ديگر روزى موسى عليه‏ السلام عطسه كرد، سپس بی درنگ گفت: اَلْحَمْدُلِلَّه فرعون از شنيدن اين سخن عصبانى شد و به موسى سيلى زد، موسى ريش بلند فرعون را گرفت و كشيد، فرعون سخت عصبانى شد و تصميم گرفت او را به دست جلادان بسپرد تا او را بكشند، آسيه همسر فرعون، پا در ميانى كرد و به عنوان اين كه موسى كودك است و به كارهاى خود متوجه نيست، او را از چنگال فرعون نجات داد.(456) 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد:    👉 @amozeshtajvidhefzquran       👈