در امر به معروف و نهی از منکر شهید ابراهیم هادی باشیم؟
🌹🌹🌹
ايام نيمه شعبان بود و چند ماهي از پيروزي انقلاب گذشته بود. با ابراهيم وارد كوچه شديم چراغاني كوچه خوب بود
و بچه هاي محل انتهاي كوچه جمع شده بودن. وقتي به اونها نزديك شديم ديديم همه مشغول ورق بازي و شرط
بندي و... هستن.
ابراهيم با ديدن اون وضعيت خيلي عصباني شد. ولي چيزي نگفت، من جلو اومدم و آقا ابرام رو معرفي كردم و گفتم:
"آقا ابراهيم از دوستان بنده و قهرمان واليبال و كشتي هستن " و بچه ها هم با ابراهيم سلام و احوالپرسي كردند، بعد
طوري كه كسي متوجه نشه ابراهيم به من پول داد و گفت:"برو سر خيابون و 10 تا بستني بگير و سريع بيا. "
اون شب ابراهيم با ده تا بستني و چند جمله حرف و گفتن و خنديدن آنقدر در دل بچه هاي محل ما جا باز كرد كه
بچه ها وقتي از حرام بودن ورق بازي شنيدند همه كارت هايشان را پاره كردند.