سر حرف باز و کلی صحبت کرد، میگفت ما زندگی خیلی خوبی داشتیم، هم خانوادگی خوب بودیم هم داشتیم پیشرفت میکردیم، خونه خریدیم، ماشین خریدیم و...
اما همسرم یکم رعایت نمیکرد و هرچی داشتیم رو جلوی بقیه استفاده میکرد، ماهم ارتباط های خانوادگی و مهمونیمون زیاد بود و...
مثلا بعد از اینکه ماشین خریدیم، مهمونی یکجا دعوت بودیم، بعد مهمونی با ماشین جدیدمون اومد روبروی خونه جلوی همه که مارو سوار کنه