#پارت_80
پیام هایی که رو گوشیم میومد از همین قبیل بود:
_امین میخوای بری اربعین؟بابا ما مال این حرفا نیستیم بیا بریم کیش،آنتالیا جایی
_خوشبحالت که میری من که امسال نتونستم برم،التماس دعا
_آخر اون علی دیگه گولت داد و مغزت رو شست و شو داد؟
اکثرا از طرف بچه های دانشگاه و کلاس بودن
رفتیم جلو کیفامون رو توی گیت بازرسی گذاشتیم و خودمون هم رد شدیم،بعد از گیت باید پاسپورتامون رو امضا میکردیم که این کارو انجام دادیم،مامورین وقتی نگاه به پاسپورتم میکردن میگفتن:
_سال اولته؟خوش به حالت اولین سال بهترین ساله
_ممنون
وقتی خواستیم از مرز خارج بشیم و دیگه آخرین گیت بازرسی بود ماموری که به پاسپورتم نگاه میکرد،چند بار نگاهش بین من و پاسپورتم رد و بدل شد و گفت:
_این پاسپورت مال خودت نیست
_(دلشوره گرفتم که الان جریانی پیش بیاد)نه آقا مال خودمه
_(اخمی کرد)نه مال تو نیست
_بخدا مال خودمه
نگرانیم رو که دید لبخندی بر لبش نشست،بغلم کرد و گفت:
_شوخی کردم،ببخشی،سال اولته مارو هم دعا کن
از شوخیش لبخندی روی لبهام نمایان شد:
_ممنون حتما
رد شدیم رفتیم،اما همه اینها میگن دعا کن برا مون ،من هنوز جنگ درونم به پایان نرسیده بود
ادامه دارد......
✍️ط، تقوی
🌐
@andaki_tamol