#پارت_133
خواهر علی سر بلند کرد و باهق هق زدن لب زد:
_آقا امین تورو خدا یه کاری
براش کنیدمگه بهترین دوستتون
نیست خب جایی برید
خودتون برید براش بگیرید بیارید
همونطور که سرم به دیوار بود گفتم:
_مشکل اینجاست که چنین دارو هایی رو به همه شخصی نمیدن
چون تحریمیم باید غیر قانونی تهیه کنیم و اینکار راحت نیست
شدت گریه اش بیشتر شد:
_یعنی علی...توی دستمون بره؟
هیچ.....هیچ کاری نتونیم براش کنیم
این حالتش بدجور دلم رو میسوزند
بافکری که به ذهنم رسید رفتم سراغ دکتر:
_سلام آقای دکتر شما با بچه های
سپاه صحبت کردید؟
همون جناب سرهنگ رو بهش گفتید؟
_الان بهش زنگ زدم گفتم زود بیاد اینجا
برا اینکه خواهر علی کلا نا امید نباشه رفتم سراغش و بهش گفتم:
_فاطمه خانم الان با بچه های سپاه
در میون میزاریم ان شاالله بشه
براش کاری کرد
انگار ته دلش یه امیدی پیدا کرد که دیگه گریه اش قطع شد
بعد از چند دقیقه دیدم جناب سرهنگ داره میاد
رفتم پیشش و گفت:
_چی شد
میتونید کاری براش کنید؟
ادامه دارد......
✍️ط، تقوی
🌐
@andaki_tamol