4.25M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
‍ بشنو ای دوست غزلخوانی صبح که به صد شوق چنین می خواند: « باز کن دیده که من آمده ام کوله بارم غزل و شور و نواست هدیه ام شادی و لبخند و صفاست روی دستان من اینک خورشید باز هم کرده طلوع زیر یک چتر پر از نور ، سپید نفسم عطر گل رازقی و یاسمن است بوی سرمستی و بیداری و عطر چمن است من خودِ صبحدمم جامه ای بافته از نور مرا پیرهن است دیده بگشای که من منتظرم میهمانت شده ام دست بر حلقه ام و پشت درم باز کن در که بگویم به تو یک بار دگر همه ایام به کام باد امروزت و هر روز بخیر از غم ورنج به دور غرق در نور و سرور»