مردى خدمت عليه السّلام رسيد و به حضرت عرض كرد : اى فرزند رسول خدا ، خواب ديده ام كه گويا در بيرون از شهر كوفه در جايى هستم كه آن را مى‌شناسم ، و گويى شبحى از چوب يا مردى تراشيده شده از چوب بر اسبى چوبی سوار است و شمشير خود را به من نشان می دهد ، و من در حالى كه ترسيده و هراسان بودم به او نگاه مى‌كردم . امام عليه السّلام فرمود : تو مى‌خواهى زندگى فردى را بربايى [تباه سازى] ؛ پس بترس از خدايى كه تو را آفريده و سپس تو را بميراند . آن مرد [با شنيدن اين سخن] گفت : گواهى مى‌دهم كه به تو علم داده شده و آن را از معدنش دریافت کرده ای . اى فرزند رسول خدا ، اکنون شما را از آنچه برایم تعبير و تفسیر کردی آگاه مى‌ کنم . مردى از همسايگانم نزد من آمد و ملك خود را براى فروش بر من عرضه کرد و من تصميم گرفتم با قيمت بسيار ناچيزى آن را به چنگ آورم ؛ زيرا مى‌ دانستم خواهانى جز من ندارد . امام عليه السّلام فرمود : آیا همسايهء تو ما را دوست مى‌دارد ، و از دشمن ما تبرى و بیزاری مى‌جويد ؟ او گفت : بله . او انسانی با بصیرت و استوار در امور دین است و من به درگاه خداوند عزّ وجلّ‌ و پيشگاه شما از تصميم و نيّت خود توبه مى‌كنم . سپس پرسید : اى فرزند رسول خدا ، اگر او ناصبى و دشمن شما بود ، انجام اين كار بر من جایز بود ؟ امام صادق عليه السّلام فرمود : امانت را به هر كه تو را امين دانسته و خواهان خيرخواهى توست پس بده ، اگر چه به قاتل عليه السّلام . « ...فَقَال : أَدِّ اَلْأَمَانَةَ لِمَنِ اِئْتَمَنَكَ وَ أَرَادَ مِنْكَ اَلنَّصِيحَةَ ، وَ لَوْ إِلَى قَاتِلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ » . 🗂 الکافي ، ج ۸ ، ص ۲۹۳ . اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما ✨ما را دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04