✨جناب حاج مرادخان حسن شاهى ارسنجانى نقل كرده ‏اند در سالى كه بيشتر نواحى فارس به آفت ملخ مبتلا شده بود به قوام‏ الملك خبر دادند كه مزرعه ‏هاى شما در نواحى فسا تمام به واسطه ملخ از بين رفته. ✨قوام گفت بايد خودم ببينم، پس به اتفاق ايشان و مرحوم بنان‏ الملك و چند نفر ديگر از شيراز حركت كرديم و چون به مزرعه ‏هاى قوام رسيديم ديديم تماماً خوراك ملخ گرديده به طورى كه يك خوشه سالم نديديم. ✨همينطورى كه می‌رفتيم و تماشا می‌‏كرديم به قطعه زمينى رسيديم كه تقريباً وسط مزرعه بود، ديديم محصول آن سالم و يك خوشه‌‏اش هم دست نخورده در حالى كه محصول زمينهاى چهار طرف آن بكلى از بين رفته بود. ✨ قوام پرسيد اينجا كى بذر پاشيده و متعلق به كيست؟ ✨گفتند فلان شخصى كه در بازار فسا پاره‌‏دوزى می‌‏كند. ✨گفت می‌خواهم او را ببينم . به من گفتند او را بياور، رفتم او را ديدم و گفتم آقاى قوام تو را طلبيده، گفت من به آقاى قوام كارى ندارم اگر او به من كارى دارد بيايد اينجا. ✨ هرطورى بود با خواهش و التماس او را نزد قوام آورديم. قوام از او پرسيد فلان مزرعه بذرش از تو است و تو كاشته‏‌اى؟ ✨گفت‏:بلى. قوام پرسيد چه شده كه ملخ همه زراعتها را خورده جز مال تو را؟ ✨گفت: اولًا من مال كسى را نخورده‌‏ام تا ملخ مال مرا بخورد. ديگر آنكه من هميشه زكات آن را سر خرمن خارج می‌كنم و به مستحقين می‌رسانم و مابقى را به خانه‌‏ام می‌‏برم. قوام‌‏الملك او را آفرين گفت و از حالش سخت در شگفت شد. 📚داستانهای شگفت اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما ✨ما را دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04