حرف زدن در داخل یک سلول _چنان که گفتم _ممنوع بود چه برسد به حرف زدن با زندانیان سایر سلولها ۰این کاری خطرناک بود چون از نظر ماموران اوضاع باز جویی وکسب اطلاعات را به هم می ریخت٬بوپژه اگر باز داشتی ها متهمان یک پرونده بودند۰با این همه حساسیت٬مورس٬«مورس» ابزاری برای گفت وشنود میان زندانیان بود ۰میان من وسلول شهید رجایی یک سلول فاصله بود۰من با سلول مجاوربه وسیله ی مورس حرف میزدم٬پیام به سلول رجایی می رفت وپاسخ ان بر می گشت۰زبان مورس را در این زندان اموختم۰داستان از اینجا شروع سد که دیدم از سلول همسایه ام ضرباتی به دیوار من ومن معنای ان را نمیفهمیدم۰فهمیدم که او از این ضربات مقصودی دارد ۰یک روز داشتم با نگاه ٬دیوار های سلول را با دقت نگاه می کردم_این هم کاری است که معمولا زندانیان می کنند تا خود را با چیز تازه ای سرگرم کنند_از جمله چیز هایی که بر دیوار خواندم ٬یادگارها وشوخی ها و لطیفه های زندانیان بود۰همین طور که به دیواری که در کنار در سلول_که به زحمت نور به ان میرسید_خیره شده بودم ٬جدولی از حروف وعلامات رمزی به چشمم خورد کم کم با زبان جدول اشنا شدم ودیدم که اینها رمز مورس است لذا شروع به اموختن مورس کردم و رفته رفته مفهوم ضربات همسایه را که بر دیوار میزد در یافتم سپس یک بار هم کوشیدم حتی با کندی هم که شده پاسخش را بدهم ۰همسایه پاسخم را فهمید وخیلی خوشحال شد برگرفته از کتاب خون دلی که لعل شد