خرمشهر یعنی تو
اول نمیشناختمش، بعد اما به بوی دستهایش عادت کردم. اصلش بوی دستهایش هم نبود، بوی رنگ بود. آن هم نه رنگ نقاشی، رنگ ماشین. خودش داشت برای یکی از رفیقهایش تعریف میکرد که من شنیدم و فهمیدم این بویی که دارد به جان خشت و گلم مینشیند، بوی رنگ اتومبیل است. داشت میگفت یکی از بچهها که جنگ، پایش را از او گرفته، 11هزار تومان پول داده تا او برود رنگ بخرد. بیشتر از هزار تابلو رنگ لازم بود برای قد بلند من. پس پناه آورده بود به رنگ ماشین. هنر بود که از انگشتهایش میریخت. میریخت به جان در و دیوارهای من.
ادامه مطلب
مهدیه شهرستان آمل
کانال مهدیه شهرستان آمل دربرنامه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/992084133Cbc93aa38d3