آن قدر غریبی که گاهی همه مشکلاتم را فراموش می کنم و به غربت تو فکر می کنم
بیشتر مردم شما را برای بهبود اوضاع خودشان می خواهند آنها دنبال موجی هستند که زندگیشان را رونغ دهد نه منجی که از دنیای ویرانه ای که برای خود ساخته اند نجاتشان دهد آنها شما را نمی خواهند دنیا را می خواهند آنگونه که دوست دارند شما همیشه غریب هستید و طرد شده ی مردمی هستید که اگر کارشان گیر کند یا به خواسته شان نرسند به جای اینکه به اعمال خود نگاه دوباره ای کنید و خودشان را بسازند با شما لج می کنند و قهر می کنند فکر می کنند با اینکار جلب توجه می کنند اما نمی دانند چه آواری بر سر زندگیشان خراب می کنند آنقدر غریبید که غربت هم برایتان اشک می ریزد چقدر سهم شما از محبت آدمها کم است همه خودشان را دوست دارند ولی ادعا می کنند شما را دوست دارند اگر لطمه ای به دنیای حقیرشان وارد شود خود را از شما دور می کنند اما غافل از اینکه عمرشان کفاف نخواهد داد و باید غل و زنجیر آتشین بی توجهیشان به امام زمانشان را بر گردنهایشان و پاهایشان حمل کنند و چه سخت است عذابی که خوار کننده و جبران ناپذیر است