ادامه حدیث شماره ۳۷
دوباره خضر گفت:
«أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً
قٰالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَهٰا فَلاٰ تُصٰاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً
فَانْطَلَقٰا حَتّٰى
إِذٰا أَتَيٰا؛ آيا به تو نگفتم كه تو هرگز نمىتوانى در كنار من طاقت آورى؟ موسى گفت: اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم ديگر همراهم نباش، زيرا به راستى در نزد من به عذر [مقبولى] رسيدى پس هردو به راه افتادند.»
موسى و خضر به روستايى رسيدند و از آنان غذايى خواستند ولى كسى به آنان غذايى نداد ولى با اينكه كسى به آنان غذايى نداده بود خضر در آن روستا با ديدن ديوارى كه در آستانه فرو ريختن بود به ساختن و مرمّت آن ديوار پرداخت. اينبار نيز موسى تاب نياورد و با شگفتى گفت:
«لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً». در اين هنگام خضر به موسى گفت:
«هٰذٰا فِرٰاقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً؛ اين جدايى من و توست. حال تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى كنى آگاه مىسازم.»
آنگاه خضر حكمت كارهاى خويش را چنين با موسى در ميان گذاشت:
«أَمَّا اَلسَّفِينَةُ فَكٰانَتْ لِمَسٰاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي اَلْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهٰا وَ كٰانَ وَرٰاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً اما آن كشتى براى تهىدستانى بود كه در درياكار مىكردند، پس خواستم آن را معيوب كنم؛ زيرا سر راه آنها پادشاهى بود كه هركشتى [سالمى] را غصب مىكرد».
✓ثقلــــین(قــرآنواهلبیــــتمعصــوم)
🌐
@ansarolmahdi_saqlain
«وَ أَمَّا اَلْغُلاٰمُ فَكٰانَ أَبَوٰاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينٰا أَنْ يُرْهِقَهُمٰا طُغْيٰاناً وَ كُفْراً `فَأَرَدْنٰا أَنْ يُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَيْراً مِنْهُ زَكٰاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً؛ و اما آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسيدم كه آندو را به طغيان و كفر وادار كند. پس خواستيم كه پروردگارشان به آنها [فرزندى] بهتر از او در پاكى و نزديكتر از او در مهربانى عوض دهد.»
خداوند به آن پدر و مادر دخترى داد، كه هفتاد پيامبر بنى اسرائيل از نسل او خواهند بود.
«وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَكٰانَ لِغُلاٰمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي اَلْمَدِينَةِ وَ كٰانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمٰا وَ كٰانَ أَبُوهُمٰا صٰالِحاً فَأَرٰادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغٰا أَشُدَّهُمٰا وَ يَسْتَخْرِجٰا كَنزَهُمٰا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ مٰا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذٰلِكَ تَأْوِيلُ مٰا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً؛ و اما آن ديوار از آندو پسر نوجوان يتيم در شهر بود و زير آن گنجى براى آندو نوجوان بود و پدرشان هم مردى نيكوكار بود، پس پروردگارت خواست كه آن دو به حدّ بلوغ خود رسند. اين تأويل آن سرگذشتها بود كه نتوانستى بر آنها شكيبايى ورزى»
#منبع_حدیث
قصص الأنبیاء (للجزائری) / ترجمه حسن زاده
✓ثقلــــین(قــرآنواهلبیــــتمعصــوم)
🌐
@ansarolmahdi_saqlain
https://eitaa.com/joinchat/166134493Ce05cda84fd