🌏
#آن_سوی_مرگ قسمت ششم
🔻پس از مدتی به
#هوش آمدم و دیدم سر مرا هادی به زانو گرفته، گفتم: «هادی ببخش حالی ندارم که برخیزم و در این بی ادبی معذورم، تمام
#اعضایم شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمیآید و صدایم ضعیف شده است.» اشکم نیز جاری بود و از جدایی
#هادی گلهمند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم.
🔻هادی برای دلداری من گفت: «این خطرات در منزل اول
#گردن گیر همه است، هر چه بود گذشت و امید است بعد از این چنین چیزی پیش نیاید.
#خطرات این عالم از ناحیه خود شماست و این قفسه که تو را در آن گذاشتند ترکیبی از اخلاق بد انسان است که روح انسان را در جهان مادی فرا گرفته، و در این جهان به صورت قفسه ظاهر شده و ممکن است که هزار
#جوش بخورد چون اصل خویهای زشت سه تاست؛ حرص و غرور و حسادت که اولی آدم را از بهشت بیرون نمود و دومی شیطان را مردود ساخت و سومی قابیل را به جهنم برد اما این سه هزاران شاخ و برگ پیدا میکند که مقدارش در هر کسی متفاوت است.»
🔻هادی در بین این گفتار
#شیرین خود دست به اعضای من میکشید و دردها دفع میشد و از مهربانی های او
#قوت تازهای میگرفتم. صورت و اعضایم از کثافات و کدورت، پاک شده بود و
#درخشندگی داشت و فهمیدم که آن فشار یک نوع تطهیری است برای شخص که پلیدی ها با آن
#فشار گرفته شود.
🔻از هادی پرسیدم این
#طومار آویزان به گردنم چیست؟ گفت نامه عمل تو است که در آخر کار و روز
#قیامت باید حساب خرج و دخل تو تصفیه شود و در این عالم به آن نیازی نیست...
♨️
ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
❌
کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز میباشد.
➥
@ansuiemarg_ir