⚫️ سگ سیاه و زشتی که در قبر صاحبش رفت و تا قیامت همنشین او شد...! 🔹شيخ بهايى (ره) روزى به خدمت عارفی كه در مقبره تخت فولاد منزل داشت رسید و مشغول صحبت شدند، مرد عارف گفت: روز گذشته اتفاق عجيبى در اين جا افتاد كه من شاهد آن بودم! ديدم جماعتى جنازه‌اى را آوردند و دفن نمودند و رفتند. ساعتى نگذشت ناگاه بوى خوشى به مشامم رسيد كه از بوهاى عالم دنيا نبود! متحير شدم و از چپ و راست گشتم كه بدانم آن بو از كجا است. ناگهان جوان خوش صورتى را ديدم كه در لباس سلاطين و صاحبان ثروت به سمت آن قبر آمد و ناگهان داخل آن شد! زمانى نگذشت كه بوى زننده‌اى به مشامم رسيد كه در تمام عمر خود بدتر و گندتر از آن نديده بودم. به دنبال آن رفتم ديدم سگى سياه و بدهيبتى به سمت همان قبر رفت و داخل آن شد. 🔹از اين اتفاق متحیر بودم که ناگهان ديدم آن جوان كه اول داخل قبر شده بود با لباسهاى پاره پاره و بدن مجروح و خون آلود بيرون آمد! و از همان راهى كه آمده بود داشت بر میگشت. من زود خود را به او رساندم و گفتم: تو كيستى؟ آن سگ چه بود و چرا داخل قبر شديد؟ چرا بيرون آمدى و بدنت مجروح شده است؟ آن جوان گفت: من اعمال نيک اين ميت بودم! مأموريت داشتم با او رفاقت کنم، آن سگ سیاه، اعمال زشت و ناصالح او بود كه وارد قبر شد! به آن سگ گفتم: اين جا، جاى من است! از قبر بيرون برو. آن هم گفت: اين جا، جاى من است و تو بيرون برو! اما چون اعمال بد او بيشتر بود آن سگ غالب شد و مرا مجروح و لباسهايم را پاره كرد و با اين وضع كه مى‌بينى از قبر بيرون نمود و خودش تا روز قيامت رفيق و همنشين او شد. 📙خزينة‌الجواهر ، ص۵۴۱ ➥@ansuiemarg_ir