واقعا ما را چه شده است؟ این روزها موضوع خواهرخواندگی تبریز و غزه بار دیگر یادمان آورد که شاید بتوان کاری کرد تا غبار از روی این قرارداد فامیلی کمی گرفته شود. حالا این خواهر ِزخمی باز هم روزهای سختی را تجربه می‌کند. تصویر گریه کودکان بی‌گناهش صدر خبرها را به خود اختصاص داده و شبکه‌های اجتماعی هم انگار وظیفه‌ای جز به اشتراک‌گذاری این نگاه‌های معصومانه و سرخ از خون ندارند. این روزها که غزه خون گریه می‌کند و آسمان شب‌هایش هم سفید است از سیل هجوم سلاح‌هایی که قتل عام می‌کنند، مقابل این شب‌ها که بوی گلوله شهر را تسخیر کرده و خواب کودکانش را آشفته، چطور می‌شود سکوت کرد و چشم بست و ندید اینها را. قرار نیست در این یادداشت کوتاه مانیفست صادر کنیم و از چیزهای محال حرف بزنیم که مثلاً همراه شوید برویم غزه و در درد خواهرخوانده تبریز شریک شویم، اما می‌شود هم سکوت نکرد. این بی‌تفاوتی آزاردهنده است. اینکه تمام واکنش ما به این کنش آزاردهنده و نسل‌کُش تنها به صدور چند بیانیه به مناسبت روز قدس خلاصه شود، اتفاق قشنگی نیست و از این حیث فرقی بین ما و دیگر شهرها دیده نمی‌شود. امروز بیمارستان شفا با هجوم بی رحمانه سگهای آدم کش صهیونیست برعلیه زن و کودک مورد قتل عام و تجاوز قرار دادند ولی شبکه سیمای سهند با دعوت از خوانندگان بی خیال غم وغصه های غزه مظلوم شده است! پرهیز از انتشار حتی یا تیزر تسلیت.