🔴 برای مادر شهید / دلنوشته‌ای به مرحومه فاطمه اسلامی‌پور، مادر سردار شهید غلامعلی اسلامی‌پور هوالشهید ای کاش مادرم نبودی.... ای کاش مادرم نبودی تا بغض فروخفته ام را رها کنم، ای کاش مادرم نبودی تا فریاد می زدم که این شیرزن آرمیده در خاک روزگاری به تنهایی به قدر یک لشکر فرهنگی – تبلیغی شب و روز را بهم می دوخت و برای اعتلای دین نورانی اسلام سر از پا نمی شناخت... ای کاش مادرم نبودی تا راحت تر به همگان می گفتم: هر روز با قنوت شبانه ات از خواب بیدار می شدم و با هق هق تضرع وزاری ات دیده می گشودم و با نان تنوری ات لذت می بردم و با اشک چشم بدرقه ات می کردم ... هنوز کلام آهنگین " بر بوی خوش یاد خوش نام محمد صلوات" جلسات ختم صلوات خانگی که خود بانی آن بودی و "عمه ملکه " همراهی می نمود در گوشم شنیده می شود. هنوز فراموش نکرده ام که هر روز در موشک باران شهر هر جنازه شهیده ای که در غسال خانه شهر می ماند" حاج امیر جوهر شمشیری" دوان دوان خود را به درب منزل می رساند و تقاضای یاری داشت و تو هم بی معطلی راهی بهشت زهرا می شدی تا پیکر شهیده ای بدون غسل و کفن نماند. کاش مادرم نبودی تا به همگان می گفتم: مادری که امروز بر دوش شهر تشییع شد در عید 1361 دو گلش پرپر شد. یکی برادر ش " عبدالحسن ایزدیان" و دیگری برادر زاده اش " احمد جلالی زاده" که در عملیات فتح المبین آسمانی شدند. اما تو تازه ماموریت داشتی داوطلبانه ازسوی بنیاد شهید اندیمشک به منزل خانواده های شهدا بروی و تسکین دهنده دل بی قرار مادران و همسران شهدا باشی...قربان دل خودت که کسی نبود آرامش کند. کاش مادرم نبودی تا به همگان می گفتم: این بانوی قهرمان که مانند نخلی استوار چادر به کمر بسته ودر جای جای شهر حضور دارد جگر گوشه اش در شب عملیات خیبر مفقدالاثر شد و پیکر نورانی اش پس از هفت سال تنهایی، به زادگاهش برگشت...آه چه پیکری چند تکه استخوان و پلاکی...که آن را هم خود در میان گریه های همسری که حسرت ندیدن فرزند با پدر شهیدش بر دلش ماند، در کفن کردی و به دل خاک سپردی . ای کاش مادرم نبودی تا راحت تر بگویم چقدر مرهون تلاش هایت در رختشوی خانه بیمارستان شهید کلانتری هستم، آنجا که میعادگاه روزانه ات بود و شاهد سختی ها و شهادت ها و گریه هایت... هم لباس خونی رزمندگان را می شستی و هم بر داغ های نشسته بر دلت آرام می گریستی.... ای کاش مادر نبودی تا بهتر فریاد بزنم این " بیت پدری" ام " بیت سرشار از نور قران بود" منزلی که در قدیمی ترین محله اندیمشک زمزمه قرآن را بر زبان ها جاری می ساخت و پس از شهادت غلامعلی تبدیل به حسینیه شد و همچنان کلاس آموزش قرآن و احکام در آن برپا بود.... کاش مادرم نبودی تا به همگان بگویم روزگاری نه چندان دور از خانه شهید سرافراز " عبدالرضا احمد زاده " در انتهای کوی شهدا تا منزل پر افتخار شهیدان شهریانی در آخرین محله شهر همه مدیون حضور بی ریای تو بود که برای تسلی دل مادران شهید می رفتی و غم فراق فرزند را از آنان می زدودی... کدام برگ تاریخ می تواند این " هجای بلند دلدادگی و ایثار " را به تصویر بکشد و در خود ثبت کند. کاش می توانستم تندیس مهربانی و ایثارت را در شهر نصب می کردم تا همگان ببیند این چهره واقعی مادر است این سیمای حقیقی "زن" است. اکنون اما مادر جانم.....خوشحالم که فرزندت هستم، خرسندم که در دامن پر مهرت بزرگ شدم و کامم را با تربت مولایم باز نمودی و در عزای مولا رخت سیاه بر تنم کردی.... غم فراقت سنگین است و غم نبودنت جانکاه ، غم دوری ات بی تاب ام کرده و در تعجبم که چگونه پس از رفتن تو و پدر رنجورم نفس می کشم و صبح را بدون شما آغاز می کنم. تو مصداق حکمت 10 نهج البلاغه ای که مردم به دیدارت شوق داشتند و در رفتنت چون ابر بهار می گریستند...تو مصداق " عبادالرحمن" بودی که با کلام و نگاهت نور می بخشیدی ، تو مصداق " لاخوف علیهم و لایحزنون" بودی ...این را می شد در تشییع پیکر مطهرت دید که شهر یک چشم شده بود و آن چشم هم در فراقت اشکبار... مادر پر افتخارم مرا ببخش؛ ما را ببخش که در حق تو کوتاهی کردیم ....ما را عفو بفرما که " دین" خود را به اندازه نپیرداختیم. اکنون تو در بزم عاشقی با پدر و فرزند و برادر و برادر زاده ات و با همه بانوان شهیدی که غسل و تدفین نمودی آرام باش و لبخند بزن...لبخند بزن بر دنیایی که قدر مروارید و دری چون تو را ندانست لبخند بزن که دیگر از درد شبانه پا و هق هق سینه و قلب ناآرام راحت شدی ..اکنون تو در سدره المنتهی در کنار درخت طوبی خوشه چین مزد یک عمر سختی و دلهره و داغ را می چینی...رفتی و تا ابد مرا داغدار خود کردی.بهشت برین ارزانی ات باد طوبی له و حسن مآب خدا نگهدار قهرمان زندگی ام فرزند تا همیشه داغدارت، عباس ✍ عباس اسلامی‌پور پ ن: شادی روح بانو فاطمه اسلامی‌پور صلوات 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c