دلم هوای نجف کرده. از شلوغی بازار پشت حرم، همراه جیغ و داد و بهانه گیری های بچه‌ها رد شویم و حتی مجبور شویم برای فرار سریع از لابه‌لای دست فروش‌ها، بچه ها را قلم‌دوش بگیریم و در هر قدم «یا عموی رقیه» بگوییم و ریز ریز اشک بریزیم... بعد برسیم به دیوارهای آجر سه سانت زیبای حرم که زانوهایمان سست شود و بخواهیم تا دنیا دنیا ست همانجا کنج خانه ی بابا تا ابد آرام بگیریم. من که می‌دانم تو آنقدر مهربانی که دلت نمی‌آید با خاطراتم تنها بمانم. لطفا زودتر به زیارت برسانم آقا... ✍ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c