بچه که بودم قهر کردم، یه روسری برداشتم و توش دوتا لباس گذاشتم وگره زدم به مامانم گفتم من میرم که بچه‌ت رو دزد ببره، گدا بشه ماشین بزنه بهش ببرنش بیمارستان...همینجور که میگفتم اونقدر تراژدی بود خودم گریه‌م گرفت. مامانم گفت حالا بمون نهار ماکارونی داریم فردا برو، گفتم باشه چشم😁😁😂😂