🎥
چشموچراغ | بخش دوم
🔸
دیدار با خانواده شهید #سیدسعیدحدادی
🖌
بِسمِ رَبِّ الْتَقدیـر
°•دیداری که متفاوت از همیشه رقم خورد•°
نمیدونم از کجا و چطور شروع کنم؛ از تغییر مقصد ۲ ساعت قبل از حرکت ، یا اضافه شدن یکسری از بچه ها ۲ دقیقه قبل از راه افتادن ماشین هامون یا حتی اصرار به حضور همراهی که ابتدا قصد اومدن نداشتن ، ولی هر چه که شد و ما رو به اون خونه ی پر از مهر و محبت رسوند، به سبب
آرزویِ یکــ مــادر بود.
انگار همه چیز دست به دست هم داده بود که ما اون شب و بعد از حدود ۷ سال مجدد به دیدار خانوادهی شهیدی بریم که مادر هفتهی پیش از پسرش خواسته بود یک بار دیگه دانشجو ها به دیدنشون برن و بهشون یادآور بشن که
فراموش نشدند.
°
•پسر اما مثل قدیم حواسش به دل مادر بود و اینطور غافلگیرشون کرد.•°
بهمون گفتن دعوت شدین، خودمون هم با کنار هم گذاشتن این پازل رسیده بودیم به این تقدیر و دعوتِ زیبا...
اما کرامت شهید یه تلنگر بزرگ بود برای ما، که شهدا «
سِراجاً مُنیرا» هستند؛
چراغ روشنی که خود گواه خویش است
و این آغاز یک مسیر تازه است....
سـِراجْ ༆
[چراغ روشنی که خود گواه خویش است]