🌸وجعلنا ‌ در فکه بودیم و فشاری که بر اثر تمرینات زیاد ما را از پا انداخته بود. هنوز نخوابیده بودیم که با سروصدای تیر هوایی از جا می پریدیم و برای رزم شبانه آماده می شدیم. کاری که شبی چندبار تکرار می شد. آنشب همه گروهان قرار گذاشتند تا وجعلنا و آیه الکرسی بخوانند تا فرمانده خواب بماند. صبح که برای صبحگاه به خط شدیم، فرمانده با ناراحتی گفت، "نمیدونم دیشب چم شد که خواب موندم و الا برنامه خاصی براتون داشتم". لبخند رضایت و کمی هم شیطنت بچه ها که به نوعی شکر گذاری به درگاه الهی بود بر لبهایش نقش بست و ساعتی بعد همه چی لو رفت.