| شاعران خراسان از پیرجماران می‌گویند آن شب مصلی شور و حال دیگری داشت در سوگ گل بلبل مقال دیگری داشت آن شب هزاران شمع با پروانه می سوخت ساقی به خواب و باده در پیمانه می سوخت آن شب شفق در باغ دلها لاله می کاشت در دشت آزادی نهال ناله می کاشت آن شب فلق را داد غم پیمانه خون کانون روح آباد شد ویرانه خون آن شب شب شام غریبان سحر بود مرغ سحر را سر نهان در زیر پر بود آن شب جماران در فراق یار می سوخت در سینه دلها از غم دلدار می سوخت آن شب زمین آتشفشان درد و غم بود از بار ماتم قامت خرداد خم بود آن شب قضا لوح قدر را آب می داد گهواره فت آسمان را تاب می داد آن شب غروب آفتاب زندگی بود پایان عمر مظهر آزادگی بود آن شب هزاران دیده چون ابر بهاران می ریخت اشک از ماتم پیر جماران آن شب چراغ عمر ما خاموش می گشت تابوت شادی بر فراز دوش می گشت آن شب زمان از نای جای فریاد می زد فریاد از بی رحمی صیّاد می زد آن شب مصلی بود و تابوت بلورین برگرد آن تابوت خلقی زار و غمگین آن شب مصلی کربلای دیگری بود در نای ما شور و نوای دیگری بود آن یک چون گل از غم گریبان چاک می کرد با ناله خود رخنه در افلاک می کرد آن یک به خود می گفت این گل چیدنی نیست روح خدا و مرگ باور کردنی نیست ✍️مرحوم محمدحسن فرحبخشیان 🆔️@artmashad