عبدالقائم شوشتری عبدالقائم شوشتری (زاده ۱۳۲۵، قوچان) مجتهد و عارف[۱] معاصر شیعی ایرانی است. زندگی‌نامه شوشتری ۱۹ آبان ۱۳۲۵خ (نیمه ذی الحجه سال ۱۳۶۵ قمری) در شهر قوچان زاده شد.[۲][۳] وی در سال ۱۳۳۹ تحصیلات طلبگی را در مدرسه نواب مشهد آغاز کرد. تحصیلات عالی خود را در قم نزد سید محمدحسین طباطبایی، سید رضا بهاءالدینی و عبدالقائم شوشتری (زاده ۱۳۲۵، قوچان) مجتهد و عارف[۱] معاصر شیعی ایرانی است. زندگی‌نامه شوشتری ۱۹ آبان ۱۳۲۵خ (نیمه ذی الحجه سال ۱۳۶۵ قمری) در شهر قوچان زاده شد.[۲][۳] وی در سال ۱۳۳۹ تحصیلات طلبگی را در مدرسه نواب مشهد آغاز کرد. تحصیلات عالی خود را در قم نزد سید محمدحسین طباطبایی، سید رضا بهاءالدینی و محمدتقی بهجت ادامه داد. وی بجز فقه در زمینه‌های عرفان، اخلاق، ادیان، مذاهب و طرائق نیز مطالعه و تحقیق دارد و امام جمعه دورود لرستان شاهین شهر اصفهان و استاد حوزه علمیه اصفهان بودند. وی برادر اسماعیل شوشتری وزیر دادگستری می‌باشد[۴] استادان عمده استادان وی: مجتبی قزوینی، سید ابوالحسن حافظیان، حجت هاشمی موسوی، محمدتقی بهجت، سید رضا بهاءالدینی، سید حسین یعقوبی قائنی، حسن حسن‌زاده آملی (در درس منظومه و اشارات)، شیخ عبدالکریم حامد، محمداسماعیل دولابی و سید محمدحسین طباطبایی بودند.[۳] کتاب خرمن معرفت، از آثار سید عباس موسوی مطلق با موضوع او نوشته شده‌است. متن ذیل قسمت‌هائی از مصاحبه‌ای است با حضرت آیهالله شوشتری مد ظله العالی در باب کیفیت آشنائی با مرحوم علامه آیهالله سید محمدحسین حسینی طهرانی و سپس مرحوم آیهالله علامه طباطبائی و مرحوم آیهالله سعادت‌پرور و مرحوم آیهالله هاتف قوچانی قدس سرهم این متن علاوه بر آنکه بیانگر گوشه‌ای از فضائل این بزرگواران است درس‌های آموزنده‌ای نیز برای سالکان راه خدا دارد؛ درس‌هائی همچون ضرورت طلب صادق، امید به دستگیریهای الهی، آثار سوء بدگوئی از اولیای الهی و… بسم الله الرحمن الرحیم بنده شبی در خواب دیدم که یکی از اولیاء خدا به قم تشریف آورده اند. در خواب به من گفتند ندائی از امام زمان به گوش تو خواهد خورد. این مطلب در ایامی بود که همیشه دعا می کردم که خداوند دستم را به استاد کاملی برساند. در آن موقع من خدمت برخی از اولیاء الله می‌رفتم، مثل مرحوم آقای دولابی و آقاسید حسین یعقوبی و آقای نصیری شاگرد مرحوم بهاء الدینی امثال ایشان، ولی به یکی از عرفای بزرگ، یکی از اولیاء خدا خیلی بدبین بودم و همیشه بد می‌گفتم که ایشان مرحوم علامه طباطبائی بودند صاحب المیزان. در همان زمان که با ایشان بد بودم و صادقانه هم در طلب استاد کامل بودم آن خواب را دیدم. از منزل بیرون رفتم و در خیابان به آقای سید عبدالله موسویان برخورد کردم که از شاگردان مرحوم آقای الهی قمشه‌ای بود و هنوز هم زنده اند. با ایشان برخورد کردم و احوالپرسی کردم و گفتم از اولیاء الله کسی تازه نیامده قم؟ گفتند چرا آمده است. شما آقا سید محمدحسین طهرانی را می‌شناسید؟ گفتم نه! نمی‌شناسم و هنوز اسم ایشان را نشنیده بودم. این جریان مربوط به خیلی سال پیش است. مربوط به سی و چند سال پیش است. گفتند من الآن نشانی ایشان را به شما می‌دهم. ایشان مردی است معروف در نزد اولیاء خدا و ناشناس در نزد عوام. شما الآن برو از ایشان وقتی بگیر. ایشان شاید بخواهند در قم چند روزی بمانند. از الآن از ایشان وقت بگیر. من از همانجا مستقیم آمدم به آدرس مرحوم علامه و درب خانه را زدم و خودشان تشریف آوردند دم در. یک شال سبز کشمیری هم بر دوش انداخته بودند و خیلی چهره زیبای ملکوتی داشتند که تا آخر هم این چهره معنوی محفوظ بود. آمدند دم در. بنده سلام دادم و با اینکه نمی‌خواستم دستشان را ببوسم خم شدم دستشان را بوسیدم و گفتم من از دوستان آقا سید عبدالله موسویان هستم و ایشان شما را معرفی کرده‌اند. آمده‌ام وقت بگیرم که چند روزی که شما تشریف دارید هر ساعتی که وقت دارید خدمت شما برسم. اگر می‌شود روزی یک ساعت وقت بدهید چون سؤالات زیادی دارم. ایشان فرمود دیگر با چه کسانی قبلاً‌ آشنا بوده‌ای؟ گفتم با آقای شیخ ذبیح الله قوچانی. من تازه از خراسان آمده‌ام به قم و تازه شما را شناخته‌ام. گفتند چه شده آمدی اینجا؟ آقاسید عبدالله موسویان کی هستند؟ گفتم من یک شب قبل خواب دیدم که ندائی از امام زمان امروز به گوش تو خواهد خورد. و این ندای از امام زمان را به شما تطبیق دادم. بعد ایشان فرمود من یک هفته بیشتر اینجا نیستم. هر روز یک ساعت وقت برای شما تعیین میکنم. ساعت سه تا چهار بعد از ظهر. هوا هم گرم بود و عادتاً در آن ساعت افراد کم از خانه بیرون می‌آمدند. گفتند اول وقت بیا و سر وقت هم برو و سر ساعت مقرر بیا، نه دیرتر و نه زودتر.