اى احمد! آیا مى دانى عیش گوارا و زندگى جاودانى چیست؟ پیامبر عرض کرد: نه! خداوندا نمى دانم. خداوند فرمود: عیش گوارا آن است که صاحب آن، هیچ گاه از یاد من خسته نشود و نعمت مرا فراموش نکند. از من غافل و بى خبر نشود. به حق من جاهل نباشد و شب و روزش در پى خشنودى من به سرآید. امّا زندگى جاودان، از آن کسى است که براى نفس خویش تلاش مى کند تا جایى که دنیا برایش خوار و در چشمش خُرد و آخرت در نزدش بزرگ گردد و خواست مرا بر خواسته خود برگزیند و در پى رضایت و خشنودى من باشد و آن گونه که باید و شاید مرا عظیم و بزرگ بشمارد و همواره آگاهى من به خودش را در یاد داشته باشد و شب و روز و هنگام پیش آمد بدى ها و گناهان، مرا مراقب باشد و قلبش از هر چه که من ناخوش دارم پاک شود و شیطان و وسوسه هایش را دشمن دارد و براى او هیچ راه نفوذ و تسلّطى بر دلش، باقى نگذارد. هنگامى که بنده چنین کند قلبش را با محبّت خویش آرامش بخشم تا این که آن را یک باره از آن خود گردانم و آسودگى، گرفتارى و تلاشش را همه از خود سازم و سخنش را بر بازگویى نعمت هایى که بر اهل محبّت مخصوص گردانیدم، باز کنم و دیده قلبش و شنوایى اش را بگشایم تا با دلش از ناحیه من به همه چیز شنوا گردد و با دیده دل به جلال و عظمت من بنگرد. دنیا را بر او تنگ کنم و لذّات و خوشى هاى دنیا را در نظرش مبغوض و ناپسند قرار دهم و او را از دنیا و آن چه در آن است بر حذر دارم; همان گونه که چوپان، گوسفندانش را از چراگاه هاى مرگبار بر حذر مى دارد. وقتى چنین شد، از مردم به شدّت مى گریزد و از سراى فانى به سراى جاوید سیر مى کند و از خانه شیطان به خانه رحمان منتقل مى شود.
فصل 27
[208] یا أَحْمَدُ! وَلاَُزَیِّنَنَّهُ بِالهَیْبَةِ وَالعَظَمَةِ; فَهذا هُوَ العَیْشُ الهَنِىُّ وَالحَیاةُ الباقِیَةُ.
اى احمد! او را به زیور هیبت، وقار و عظمت بیارایم و این، همان عیش گوارا و حیات جاوید است.
فصل 28
[209] یا أَحْمَدُ! لاغِناءَ لِمَنْ لاعَقْلَ لَهُ، وَلا فَقْرَ لِمَنْ لاجَهْلَ لَهُ، [210] وَلارِضى لِمَنْ لا یَرْضى بِالیَسیرِ کَما یَرْضى بِالرَّخآءِ.
اى احمد! کسى که عقل ندارد، بى نیازى ندارد و کسى که جهل ندارد، فقرى برایش نیست. آن که به نعمت اندک، همچون فراوانى آن راضى نیست، هرگز خشنودى نخواهد داشت.
فصل 29
[211] یا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرى لاَِىِّ شَىْء فَضَّلْتُکَ عَلى سائِرِ الاَْنْبِیاءِ؟ قالَ: أَللّهُمَّ! لا. [212] قالَ: بِالیَقینِ، [213] وَحُسْنِ الخُلْقِ، [214] وَسَخاوَةِ النَّفْسِ، [215] وَرَحْمَةِ الخَلْقِ، [216] وَکَذلِکَ أَوْتادُ الأَرْضِ لَمْ یَکُونُوا أَوْتاداً إِلاّ بِهذا.
اى احمد! آیا مى دانى چرا تو را بر دیگر پیامبران برترى بخشیدم؟ پیامبر عرض کرد: خداوندا! نه. نمى دانم. خداوند فرمود: به واسطه یقین، نیکویى اخلاق، بخشندگى، بزرگوارى نفس و رحمت و مهربانى تو بر دیگران و بدان که اوتاد نیز جز به واسطه همین صفات، در زمره اوتاد در نیامدند.
فصل 30
[217]یا أَحْمَدُ! إِجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً واحِداً، وَاجْعَلْ لِسانَکَ واحِداً، [218] وَاجْعَلْ بَدَنَکَ مُتَواضِعاً، حَتّى لا تَغْفَلَ عَنّی أَبداً; فَمَنْ غَفَلَ عَنّی، لا اُبالی فی أَىِّ واد هَلَکَ.
اى احمد! وجهه همّت و گردش زبانت را تنها بر یک امر (وجه خدا) قرار ده و بدنت را بر فروتنى عادت ده تا هرگز از من غافل و بى خبر نباشد، زیرا هر کس از من غافل باشد، برایم اهمیّتى ندارد چگونه و در چه حالى هلاک شود.
فصل 31
[219] یا أَحْمَدُ! إِسْتَعْمِلْ عَقْلَکَ قَبْلَ أَنْ یَذْهَبَ; فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ، لا یَخْطى [ظ: لا یَخْطَئُ] وَلا یَطْغى، [220] وَاعْمَلْ بِعِلْمِکَ الَّذی عَلَّمْتُکَ، حَتّى یَجْتَمِعَ لَکَ عِلْمُ الأَوَّلینَ وَالآخِرینَ، [221] ثُمَّ أَخْتِمُ عَلى قَلْبِکَ بِالمَعْرِفَةِ ما لا یَقْتَدِرُ عَلى وَصْفِهِ الواصِفُونَ، وَأَجْعَلُ لَکَ مَعْلَماً حَیْثُ تَوَجَّهْتَ، [222] وَأَسْلُکُ بِکَ کُلَّ خَیْر، [223] وَاُرْشِدُکَ إِلى طَریقِ العارِفینَ، [224] وَاُقَوِّیکَ عَلَى العِبادَةِ، وَاُحَبِّبُها إِلَیْکَ، وَاُعینُکَ عَلَیْها، حتّى لا یَکُونَ شَىْءٌ أَحَبَّ إِلَیْکَ مِنَ العِبادَةِ.
اى احمد! عقلت را قبل از آن که زایل شود بکار بند چون هر کس عقلش را بکار بندد از اشتباه و سرکشى مصون است. به دانشى که به تو آموخته ام عمل کن، تا دانش اولین و آخرین در تو جمع شود، چون چنین شد، دلت را چنان به شناخت حق مُهر کنم که در وصف نیاید و به هر طرف رو کنى برایت نشانى از هدایت قرار دهم و در جمیع امور خیر راهبریت کنم و به راه عارفان راهنماییت سازم و بر انجام عبادت نیرویت بخشم و آن را در دلت، محبوب و دوست داشتنى سازم و تو را بر انجام آن یارى نمایم تا جایى که هیچ چیز برایت دوست داشتنى تر از عبادت نباشد.
فصل 32