دزدی با برکت!
استاد دانشمند؛ منبری معروف، تعریف میکرد:«ظهر بود. در بازار اصفهان، وارد مسجد بازار شدم. خادم مسجد، من را شناخت. به من گفت: پیرمردی هر روز کنار مسجد بساط دستفروشی دارد. چیزهایی مثل ناخنگیر، شانه، لیف حمام و... میفروشه! الان اومده تو مسجد نماز جماعت بخونه. دزدی اومده و وسایل و دوچرخهاش رو برده! میترسم بعد نماز، این صحنه رو ببینه، سکته کنه! شما با یه بیان نرمی یه جوری بهش بگید که بیچاره سکته نکنه!
بعد از نماز رفتم و به پیرمرد گفتم: اگه کسی چرخ و وسایلت رو ببره چه عکس العملی داری؟ گفت: این چرخ کهنه و این وسایل به درد کسی نمیخوره!
با هم قدم زنان اومدیم در مسجد!
پیرمرد ناگهان وقتی صحنه نبودن دوچرخه و وسایل را دید، عملی انجام داد که اصلا انتظارش را نداشتم.
رو به قبله ایستاد و به خدا عرض کرد: خدا یا! از شیر مادر حلال تر! من راضی هستم!
این صحنه را هم من و هم تعدادی از کاسبان بازار دیدند. با تعجب از او پرسیدند: چطور شد حلال کردی؟
جواب داد: اگه ناراضی باشم، حروم میشه و میره تو شکم زن و بچهاش! اونا هم دزد میشن! بذار اقلا من یک دزد به دزدای مملکت اضافه نکنم!
یکی از مغازه داران، این رفتار کریمانه را که دید به او گفت: من نیاز به شاگرد دارم. بیا تو مغازه خودم کار کن! حقوق خوبی هم بهت میدم!»
اگر کارها در دست خدا باشه، با یک رفتار کریمانه و روحیه ملکوتی، خدا، دزد را هم باعث نجات انسان فرار خواهد داد!
#نشر_اینپست_باقیاتالصالحات#حکیمانه_صالحخواه@hakeemaneh