🔰 جریانشناسی
#حوزههای_علمیه_شیعه_لبنان/ بخش دوازدهم
🎙
#مصاحبه| لزوم توجه همهجانبه به مساله وحدت و مقابله با تکفیر
🔺
#حجت_الاسلام_شاکر :
🔹 آقای شیخ عبدالناصر جبری، سال گذشته از دنیا رفت، الآن پسرش شیخ عبدالله بهجایش همان دانشگاهشان را میچرخاند، ایشان آمد خانه ما، شام خانه ما مهمان بود، وقت نماز شد، اذان گفت، عین خود همان اهل سنت یک سجاده پهن کردم این بیاید نماز بخواند، اول به من گفت شیخ بیا نماز بخوان من اقتدا کنم، گفتم نمیشود، هفتادسالش بود، رئیس دانشگاه بود، به من میگفت شما امام راتب هستی، برو جلو، گفتم بابا بیخیال، بعد آمد اینجا ایستاد روی سجاده، این مهم است.
🔹 ایشان ایستاد گفت: تربت کو؟ متوجه هستید چه میگویم؟ یک پیرمرد هفتادساله چه نیازی به من دارد که بخواهد خودش را به من نشان بدهد؟ این رفتار، دلی است، من با شرمندگی گفتم من ملاحظه فقه شما را کردم ببخشید. این سُنی هست.
🔹 این چقدر ارزش دارد، دستباز هم خواند نماز، بعد نماز که تمام شد به من گفت که من نماز سنی خواندم. من شیعه نیستم من سنی هستم، من عمداً دستباز خواندم که یکجوری بهت یاد بدم که دستبسته خواندن واجب نیست، ایشان میدانست بهاصطلاح فعال تقریبی هستم، میخواست بگوید کارهایی که تو انجام میدهی، کارهای درستی است، ما مشترکات زیاد داریم.
🔹 ما سه جلسه با هم رفتیم وزارت علوم، من با ایشان دوتایی وقت گرفتیم با چه مصیبتی، من که کارهای نیستم، یک طلبه معمولی با چه مصیبتی وقت گرفتیم از معاون وزیر، آقای سید هاشمی، سال ۹۴ -۹۳ بود.
🔹 ایشان میگفت درخواستم این است که دانشگاه من را که یک دانشگاه اسلامی سنی هست وزارت علوم شما به رسمیت بشناسد.
🔹 میگفت شما چهار اطراف کشورتان سنی هستند، بعضیها در شمال غرب و غرب کشور زیاد در وادی دینی نیستند، اما اهل سنت جنوب و جنوب شرق یا میروند پاکستان درس میخوانند یا کشورهای خلیج درس میخوانند و هر انسان عاقل و بالغی برود پاکستان دروس دینی بخواند و برگردد جز وهابی چیزی نمیشود، یک کسی برود عربستان درس بخواند بیاید، حتی شیعه هم برود درس بخواند بیاید وهابی برمیگردد، سنی که دیگر هیچ.
🔹 میگفت آقاجان من که چیزی نمیخواهم، من خودم حزب دارم، من دنبال مقام و مسئولیت نیستم من خودم در لبنان دانشگاه دارم، من میخواهم رسالت خودم را به رسولالله ادا کنم. ایشان مثلاً دوازده تا حوزه هم دارد مثل همان حوزههای سنتی که طلبهها میآیند فقه و اصول و قرآن میخوانند و یاد میگیرند و میروند، اما این دانشگاهش سطحش بالاست، اساتید دانشگاهی و سطح بالا دارد که توانسته از دولت لبنان مجوز دانشگاه بگیرد،مثل دانشگاه ادیان ما.
🔹 ما رفتیم پیش مشاور وزیر، من در این جلسه نشستم بهعنوان مترجم، این آقای مشاور بینالملل آقای وزیر، کارش هم درست بود، کارش اشتباه نبود، شروع کرد از قوانین و تبصره و مقررات گفتن که اینگونه است و اینگونه نیست ما هر دانشگاهی را به رسمیت بشناسیم، یکدفعه این شیخ عصبانی شد، حرف این آقای مشاور وزیر را قطع کرد گفت صبر کن ببینم، من چند ساله هستم؟ بهاصطلاح ماها گفت من یک پام لب گور است، من مشخص نیست الآن لبنان برگردم یا نه، دو بار سکته کردم.
🔹 میگفت من از عربستان –خودش مکه درس خوانده- ماهیانه پنج هزار دلار یعنی الآن به پول ما سی میلیون میشود، میگفت من فقط شهریه میگرفتم ولی با اعتقاد خودم به خاطر آن فکر تقریبی خودم، فکر سالم خودم، این را پشت پا زدم، من الآن اسمم در لیست سیاه است و میخواهند من را ترور کنند، الآن در لبنان این وهابیهای تندرو به خون من تشنهاند، همه اینها را من به خاطر اعتقاد خودم انجام دادم.
🔹 بعد به آن مسئول میگفت فکر میکنی من دنبال چه هستم؟ آمدهام اینجا دو ساعت وقت خودم را گرفتم که میخواهم قانعت کنم که به من مجوز بدی؟ من میخواهم یک خدمتی کرده باشم که سُنیهای شما نروند وهابی بشوند، من هم سریع ترجمه کردم. من دوست داشتم این کار را انجام بدهم، الآن هم دوست دارم این کار انجام بشود.
🔹 بعد دیگر بنده خدا فوت کرد این کار تقریباً زمین ماند، یکبار پسرش آمد بعد از فوت پدرش منزل ما تشریف آوردند، البته یکبار هم اجمالاً پرسید من گفتم واقعیتش من دیگر خسته شدم، نه از نظر جسمی بلکه دیگر ناامید شدم، دیگر اصلاً در این فضا نیستم در این وادی نیستم.
ادامه دارد ...
🌐
https://www.asbaat.ir/?p=4759
🆔
@asbaat_ir