✍نحوه شهادت شهید امیر حاج امینی
يه دسته از بچه های گردان انصار از لشگر 27حضرت رسول الله در شلمچه عملیات کربلای 5 یکی از سنگرهای هلالی ( نونی ) روتصرف کرده و نگه داشته بودن✌️💪
حفظ این نونی خیلی اهمیت داشت ، هم برای ما، هم برای بعثی ها ، اونها۱۲ نفر بودن این تعداد رزمنده ها تا پای جان در حال جنگیدن بودن تا این سنگر نونی دست بعثی ها نیفته اگر هم می افتاد راه دشمن به منطقه عملیاتی هموار می شد حدود ساعت۱۰صبح ۵ نفرفیلمبردار و عکاس به جمع ۱۲نفر پیوستن📸🎥تا از رشادت های بچه ها تصویر برداری کنن
وقتی بچه های تبلیغات به جمع بچه های رزمنده رسیده بودن نگاه اون دوازده نفر به گرو فیلم برادری یه نگاه دیگه بود خیلی معنا دار بود
اون ۱۲نفر خیلی تنها و غریب بودن 😔شهید فلاحت پور به بقیه همکاراش گفت یکی فیلمبرداری کنه بقیه کمک بچه های رزمنده بکنیم 👌آتش بعثی ها خیلی وحشتناک بود💥☄ وقتی دیدن گروه فیلمبرداری رفتن کمک شون خیلی خوشحال شدن. اول از همه شهید سعید جان بزرگی آستین بالا زد و نوار تیرباررشون رو پر فشنگ کرد💪 شهید فلاحت پور رفت سراغ گونی های گلوله آرپی چی رو برای رزمنده ها می آورد . در این بین دوربین فیلم برداری دست به دست گروه فیلمبرداری می چرخید تا از صحنه های مقاومت بچه های رزمنده فیلم بگیرن🎥 بعد ها شهید آوینی اون فیلم رومونتاژ کرد . به اسم گلستان آتش در روایت فتح پخش شد
واقعاً هم گلستان آتش بود چون بچه های رزمنده در اون موقیعت با خونسردی تمام و آرامش خاصی می جنگیدن، حتی یه جا دوربین افتاد زمین ، جایی که خمپاره ای اومد و بچه ها مجروح شده بودن و فیلمبردار دوربین رورها می کنه می ره یاری مجروحین 😔 خلاصه آن وضع تا غروب ادامه داشت . نزدیک غروب آتش دشمن سبک شده بود بچه ها دیدن ۵ نفر از دور دارن به طرف بچه های رزمنده میان
وقتی نزدیک سنگر نونی شدن دیدن برادر پوراحمد جانشین گردان انصار و بی سیم چی گردان امیر حاج امینی هم در میان اون پنج نفر 👌با رسیدن اونها بچه ها حسابی روحیه گرفتن حاج امینی هیبت قشنگی داشت به کمرش یک چفیه بسته بود و یه عکس امام روی سینه اش بودو سربند یاحسین قرمز رنگی به پیشانی بسته بود 😍زمان زیادی نگذشته بود که ناگهان زمین و زمان سیاه شده بود بچه ها به خودشون که اومده بودن شهید جان بزرگی برادر رجبی روتکان داد و گفت احسان زنده هستی و .......
همه جا رو دود و گرد و غبار گرفته بود بعد از مدتی کمی گرد و غبار و دود خوابید . و بعد آن دو فیلم بردار متوجه شدن که بین آن دو و پوراحمد و حاج امینی خمپاره ای اثابت کرده و سعید جان بزرگی سرش را گرفته بود چون موج انفجار سرش راومجروح کرده بود🤕
در همون حال شهید جان بزرگی به رجبی گفت اونجا رونگاه کن . و بعد گفت . سبحان الله ، سبحان الله ، و بعد دیدن آنها افتادن روی زمین . هر پنج نفر شون . بعد سعید جان بزرگی به همکارش برادر رجبی گفت . احسان روی این ها روگونی بکش تا بچه ها نبینن . چون بچه ها سخت در حال جنگیدن بودن و با دیدن صحنه شهادت معاون گردان روحیه شون ضعیف می شد😔
برادر رجبی رفت گونی سنگری رو آورد تا روی آنها بکشه در حال کشیدن گونی روی شهدا بود که یک دفعه رفت سراغ دوربین عکاسیش تا از صحنه شهادتشون عکس بگیره شروع کرد به عکس گرفتن رفت بابای سر حاج امینی از چهره خندونش عکس گرفت و شد همون عکس معروف 🌷
😇مزارشهید بزرگوارتهران بهشت زهرا(س)قطعه ۲۹