همسر شهید: یکی از روزهای دوران عقد به منزل عمه ام مهمان شدیم، باغی آنجا بود، من و رضا برای قدم زدن به باغ رفتیم☺️، پسرهای فامیل هم بودند، در باغ استخری بود که رضا و پسرهای فامیل برای شنا به آنجا رفتند، من به گوشه ای از باغ رفتم و مشغول تماشای آنها شدم، ضمن قدم زدن شاخه گل زیبایی نظرم را جلب کرد، فکر کردم برای رضا بچینم، گل را چیدم🌹🌹🌹
رضا که آمد شاخه گل را به او دادم، چشمش که به آن افتاد گفت: از کجا آوردی؟ گفتم که از همین باغ چیدم. خیلی جدی گفت از صاحب خانه اجازه گرفته ای؟ سرم را پایین انداختم و شرمنده گفتم: نه😓. رضا گفت: من این شاخه گل را قبول نمی کنم، چون از صاحبش اجازه نگرفته ای☝️.
شهید مدافع حرم رضا عادلی
#سالروزشهــادت🕊🕊🕊
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇
@asganshadt