گنج جمالی و کاینات خرابت شاهد غیبی و آب و خاک نقابت مست تو بودم هنوز مبدع فطرت دست فراغت نشسته از گل و آبت جان و دلم تازه شد ز وعده وصلت خاصیت آب یافتم ز سرابت نازکنان شب خیال تو به من آمد گفتمش ای جان فدای ناز و عتابت ملک وجودم گرفت عشق تو یکسر گفت اذا عمت البلیة طابت روی به عشق آر جامی از همه عالم تا بنماید طریق صدق و صوابت کشف حجاب از کتاب عقل چه جویم چون ز ورقهاش تو به توست حجابت