آمدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد
از هوای عشق سرشارش کنم رویم نشد
در دلم گفتم من عاشق پیشه ی چشم توام
خواستم آهسته تکرارش کنم رویم نشد
پلکهای ِ مخملش بر روی هم عمرش بلند
خاطرم بود " آفرین " بارش کنم رویم نشد
کاش دستی بر بلور خوشتراش مرمرش
ترسم از این بود آزارش کنم، رویم نشد
ابر زیر سر، نسیم انداخته بر روی خود
دست بردم خیس رگبارش کنم رویم نشد
آفتاب آوردہ بودم پیش مهتابش مگر
باخبر از صبح دیدارش کنم رویم نشد
کبک ناز برفی اش لم دادہ زیر برگ گل
تور وا کردم گرفتارش کنم رویم نشد
گرچه می دانستم او هرگز نمی خواهد مرا
دل زدم دریا که اصرارش کنم رویم نشد
رفتم از پیشش ولی هرچه "خدا" را خواستم
لحظه ی آخر "نگهدارش کنم رویم نشد
#شهراد_میدری
🌹
@ashaarjalal