رنگ چشمانت به شعرم خودنمایی می‌کند چون عسل دارد، غزل را هم هوایی می‌کند مثل یک قایق شدم بر روی امواجِ غزل چشم زیبایت برایم ناخدایی می‌کند می‌رود قلبم به هر سویی نگاهت می‌رود لامروت هر زمانی دلربایی می‌کند گاه، با آرامش و گاهی چنان وحشی و تند شورشی دارد نگو، کشورگشایی می‌کند هرکسی تا دیده چشمانت دلش بلوا شده بس‌که لاکردارِ بی‌دین بی‌حیایی می‌کند کشورِ قلبم کنون دربست، تحتِ امر اوست شه‌نشینی دارد و هی کدخدایی می‌کند تا بخواهم فرصتی غافل شوم با یک غزل رنگِ چشمانت به شعرم خودنمایی می‌کند