برای اطمینان مرا به دکتر و آزمایشگاه برد و وقتی بارداری ام تایید شد به شکرانه اش هر روز بعد نماز صبح با هم به حرم می رفتیم. هر شب بعد نماز مغرب و عشا دو رکعت نماز برای فرزندمان می خواندیم و هر روز کنار هم دعای مربوط به فرزند در صحیفه سجادیه را می خواندیم یک بار که حرم رفتیم همان جا برای فرزندمان اسم انتخاب کرد و گفت: اگه خدا بخواد و بچه مون سالم صالح دنیا بیاد و دختر بود اسمش رو فاطمه میذاریم. هم اسم حضرت زهراست هم اسم حضرت معصومه است هم اسم مادر امام علی ان شاء الله مثل همین بزرگواران هم زندگی کنه و عاقبت به خیر بشه اما اگه پسر باشه به عشق آقاجانم امام رضا اسمش رو میذاریم علیرضا ان شاء الله که نوکر امام رضا بشه و امام رضا ازش راضی باشه. به رویش لبخند زدم و پرسیدم: تو دوست داری دختر باشه یا پسر؟ احمد کتاب دعا را بست و گفت: هر چی صلاح خداست فرقی نداره اما اگه قرار بود به دل من باشه دلم میخواد دختر باشه یه دختر گل مثل مامانش همون قدر خواستنی و فهمیده. از حرف احمد قند در دلم آب شد و گفتم: ولی من دلم میخواد پسر باشه. عین باباش بشه احمد به رویم لبخند زد و گفت: باباش کم اذیتت می کنه دلت میخواد بیشتر اذیت بشی؟ _باباش که اذیت نمی کنه. باباش بهترین مردیه که خدا آفریده دوست دارم مردای خوب دنیا زیاد بشن. پسرام از باباشون الگو بگیرن همین قدر مهربون مومن و شجاع باشن. ‭‭8‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸