از اتاق بیرون رفتم و لب حوض دستم را شستم. به اتاق برگشتم و دست های سردم را روی چراغ علاء الدین گرفتم تا گرم شوم. احمد علیرضا را کنار خود خوابانده بود و مشغول بازی با او بود. روسری و ژاکتم را در آوردم زیر پتو خزیدم و رو به احمد گفتم: یه دقیقه من رفتم بیرون و اومدم بچه رو چرا بیدار کردی؟ احمد خندید و گفت: دو تا بوسش کردم بیدار شد _باهاش بازی نمی کردی می خوابید _بذار یکم بیدار باشه ببین چه بامزه پاهاش رو تکون میده _بله بامزه است ولی دیگه تا یکی دو ساعت دیگه نمی خوابه منم از خواب می اندازه _تو بخواب خودم نگهش می دارم هر وقت شیر خواست بیدارت می کنم الان که این قدریه باید قدر دونست و از دیدنش لذت برد. دو روز دیگه بزرگ میشه دلت برای این روزاش تنگ میشه به پشت خوابیدم و گفتم: از بزرگ شدنش می ترسم 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید شکر الله اکبری صلوات🇮🇷 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭370‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی _چرا بترسی؟ به سمت احمد چرخیدم و گفتم: می ترسم خدایی نکرده بد بشه احمد به صورت علیرضا دست کشید و گفت: خدا نکنه چرا باید بد بشه؟ ان شاء الله بنده خوب خدا میشه با این فکر و خیالا دل خودت رو بد نکن جای این فکر و خیالا هم براش دعا کن هم تلاشت رو بکن خوب تربیت بشه باقیش دیگه دست ما نیست به اراده خودش و لطف خدا بستگی داره _کاش خدا آدما رو با بد شدن اولاد شون امتحان نکنه _خدا هر کسیو هر جور صلاح بدونه امتحان می کنه یکی با مریضی یکی با بی پولی یکی رو با اولاد یکی رو با دین و ایمان برای خدا نمیشه تکلیف تعیین کرد بگیم با ما این کارو نکن یا این کارو بکن فقط میشه گفت هر چی خیره پیش بیار _حرفت درسته ولی این که بچه ات چپ بره و تو نتونی کاری بکنی خیلی سخته الان اگه محمد علی کج بره حتما آقاجانم دق می کنه یه عمر تلاش کرده نون حلال بیاره سر سفره اش که عاقبت به خیری خودش و بچه هاش تامین باشه _هیچ کس از عاقبت به خیری یا عاقبت به شری خودش خبر نداره برصیصای عابد چندین سال خدا رو عبادت کرد یک لحظه غافل شد گول شیطون رو خورد هم زنا کرد هم آدم کشت هم سجده به شیطان کرد و مرد ولی بعضیا هم مثل حر ریاحی یه عمر اشتباه کردن و توی یک لحظه با گرفتن تصمیم درست عاقبت به خیر شدن هر لحظه ممکنه من یا تو پامون بلغزه عاقبت به شر بشیم چرا فقط نگران محمد علی هستی؟ _با چیزایی که تو گفتی نگران شدم. احمد علیرضا را بغل گرفت و گفت: جای این فکر و خیالا دعا کن هم برای اون هم خودمون هم همه دست روی چشم هایم کشید و گفت: حالا هم چشمات رو ببند بخواب من و پسرم میخوایم با هم خلوت کنیم 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید قاسم اکبری صلوات🇮🇷 🌸🌸🌸🌸🌸🌸