‍ ‌📚دیگی که زایید سر زا هم می‌رود در مواقعی که کسی مطلب غیر قابل قبولی را به خاطر منافع خود بپذیرد و چندی بعد از بابت همان مطلب ضرر کند از این مثل استفاده می‌کنند تا نتواند انکار و اعتراض کند. می‌گویند ملانصرالدین چند بار از همسایه‌اش دیگی قرض کرد و هر بار دیگچه‌ای داخل آن گذاشت و دیگ را پس داد. همسایه می‌پرسید دیگچه از کجا آمده؟ جواب می‌داد دیگت آبستن بود و در خانه ما بزایید. بار آخر دیگی بسیار بزرگ از همسایه به عاریت گرفت و پس نداد. همسایه به در خانه او آمد و سراغ دیگش را گرفت. پاسخ داد دیگت چند روز پیش سر زا از دنیا رفت. همسایه گفت دیگ که نمی‌میرد. ملانصرالدین پاسخ داد: دیگی که می‌تواند بزاید حتما روزی هم ممکن است سر زا بمیرد. داستان دیگری نیز می‌گوید روزی شخصی ناشناس دو مرغ برای سلطان محمود آورد و گفت امروز به نیت شراکت با سلطان نرد بازی کردم و برنده شدم و شایسته دیدم که این دو مرغ را که سهم سلطان است به قصر بیاورم. سلطان قبول کرد و دستور داد تا مرغها را از وی بگیرند. تا چند روز آن مرد هر روز چند مرغ می‌آورد و هر بار همان را می‌گفت و سلطان می‌پذیرفت‌. یک روز با حالی ناراحت و دست خالی نزد سلطان آمد. سلطان او را ناراحت دید و علت پرسید. آن مرد پاسخ داد امروز به شراکت با سلطان در بازی نرد هزار دینار باختم. سلطان خندید و دستور داد پانصد دینار سهمش را به او بدهند و به وی گفت از این پس بی‌خبر از من به شراکت من قمار نکن. . https://ble.ir/ashaganvalayat