اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
اجرای بنده در #بگو_بخند🌺👆 #احمد_رفیعی_وردنجانی @asharahmadrafiei
اخوانیه ی جدید بگو بخند زیبایی روزگار باباست پربار تر از بهار باباست او پشت و پناه ماست باباست او هدیه ای از خداست باباست والله که برکت است بابا یک کوه(تاکید) محبت است بابا بی حد و شمار دارمش دوست...بوس،باصدا در خاطر من ترانه ی اوست تا اینکه شود وجودتان شاد در شعر از او نموده ام یاد شوخی ست کلام من سراسر از بنده به لطف خویش بگذر 🔹 بابای گلم که ضد گربه ست با دیدن آن ز جا زده جست برخاسته با خروش و تشویش فرموده به گربه هی، برو، پیش..‌‌..با صدای بلند هر گربه که گفته است می عووووو....صدا با خشم تشر زده که:گمشو.....صدای بلند هرگاه که گربه بوده الدنگ رفته ست برای جُستن سنگ هرگاه که گربه بوده مسبوق گفته ست به او دو واژه ی بوق....صدا 🔹 بابای گلم هواشناسی ست در حد تخصصش کسی نیست در خانه ی ما به حال حاضر مسئول بخاری است و کولر سرمای هوا براش محسوس گرمای هوا براش ملموس مادر بکشد ز کار او رنج گوید به پدر بابا: دماسنج......با صدای بلند مادر 🔹 بابای گلم که مارک پوش است دلبسته به یک دو زیرپوش است دارد ز،گذشته تا به حالا بیژامه و زیرپوش خود را بیژامه او که گشته پاره فریاد زده ست با اشاره تا آنکه صدایش آمده جررررت گفته ست که پاره گشت این فرت 🔹 بابای گلم به وقت تعمیر ناگاه به خانه می شود شیر تا دست برد به سویِ آچار مادر بزند از آن طرف جار تعمیر نکن که نیست لازم...صدای مادر در خانه همین اتوست سالم وقتی که صدا درآمده ؛پووووووووک..‌صدا مادر زده داد: مردِ مفلوک....صدای مادر آتش به جهاز من زدی تووووو ...صدای جیغ مادر_می زنم به خودم باید بخری اتویی از نو برخاست از آن چو بر هوا دود گفتا پدرم که:.......اینجوری بود باصدای کلفت و خونسرد 🔹 بابای عزیز عشق ماشین عمریست که دل نکنده از این از این لگنی که صبحها زارت ...صدای زارت از آن برسد صدای استارت ای ای ای ای ای ای ای ای ای ای.....‌صدا روشن نمی شه به خاطر چی؟ ماشین می گه که: اِ اِ اِ اِ اِ چل ساله ولم بکن د بسه بعد از دو صدای اُهووووووو میگه اِه مامان میگه که: ولش ده بسه...جیغ مادر 🔹 بابای گلم خبرشناس است دنبالِ خبر از اختلاس است تا نام کسی شده ست اعلام او را بنموده است اعدام تا حرف شده ز بحث چایی کرده ست دوباره یاد دایی اویی که نداد پول ما را نگذر ز خیانتش خدایا...‌بلند بگم 🔹 بابای گلم که عشقِ شام است از قیمه و قرمه می شود مست هر شب به صدای خویشگ گیریگ گیگ کنده ست به خشم خویش ته دیگ 🔹 بابای گلم چه عطر و بویی(دماغمو بگیرم) آید ز تو تویِ دستشویی رفته ست حدود نیم ساعت تا بلکه شود درست ،راحت آنگونه سر وصداست مزمن گویا که در آن فضاست بایدن ....با تاکید ما جمله ز،مستراح محروم در را بزنیم و گوید اووووووهوووووم...صدا آنگونه که شسته هیکل و دست کل کف مستراح خیس است 🔹 بابای گلم که تویِ منزل هرگز نکَنَد ز کنترل ،دل بابای گلم که برده هرجا با خویش همیشه کنترل را از این شبکه به آن یکی ها رفته ست به میل خویش تنها همواره نشسته پاش چون میخ حتی بکند اگر که خخیییخ .....خخییییییخ دل کندن او ز یک چه سخت است آنگاه که پخش پایتخت است او عاشق خمسه است و کارش بوده ست همیشه دوستدارش گفته ست که طنز فاخر این است طناز درست و نادر این است گفتا که من از حدود پنجاه باخمسه شدم رفیق و همراه استاد بگفت: بس دیگه گوش نده بابات ؛،الکی میگه... باصدای خمسه فرمود پدر:ادامه داااااره استاد جواب داد:اَااااااره گفتا پدرم جناب استاد از لطف بخوان ترانه ای شاد استاد بزرگ شور وآواز آنگاه چنین نمود آغاز باریکلا مرد ناقلا/باریکلا باریکلا شعبون کدخدا/باریکلا باریکلا /باریکلا آنگاه پدر بخواند از جان اینگونه ترانه بهر ایشان 🔹 استاد ما ای /علیرضا خمسه ی ناز لبخند رو لبت/ همیشه عمر تو دراز علیرضای خمسه یه مرد پرهنر زندگیت واسه ایران همیشه پر ثمر بچه گی ما طی شد با اون جیغ خپیت فالش،بکشم) یاد تو همش با ماست تو هرجمع و محیط کرده همش کارای سخت یکی از اونا پایتخت هنر تو گوشت و خونشه مهربونی نشونشه خنده یِ رو لبش از ادبش تاب و تبش آخه من چی بگم علیرضا خمسه،یکی یه دونه ای چی بگم که استادِ تک زمونه ای 👇👇👇👇👇ادامه