هدایت شده از اشعار عاصی
قضاوت میکنی گاهی ، نمی دانی که می‌داند؟! هم‌ او که ذهن انسان را خودش از غیب می خواند شرف داری؟! مسلمانی؟! بگو تو اهل ایمانی؟! صفاتی در تو می بینم که تو بدتر ز حیوانی بظاهر اهل دین هستی نمازت را که می‌خوانی... ولی غافل ز حق هستی ، به نفس خویش زندانی پر از غیبت پر از تهمت پر از پستی پر از ذلت نداری در وجود خود کمی عزت کمی غیرت قضاوت میکنی هر کس قضاوت میکنی هرجا نه راه مستقیم این است که دائم میزنی درجا خدا هستی زبانم لال؟ به گفتارت یقین داری؟! ببین نیش زبانت را ، تو یک افعی تو یک ماری! چه خواهی گفت در محشر به پیش حضرت داور بپرسد گر ز این کارت ، در آنجا نیست یک یاور ظواهر را تو دیدی و زدی آتش به ایمانت... شده ابلیس فرمانده کنون بر پیکر و جانت حسادت کرده در جانت چنان رخنه شدی بیمار شدم از تو ز فکر تو ز کل هستی ات بی زارر چه لذت ها که بردی از معذب کردن مردم برای حضرت ابلیس تو دائم میتکانی دم قیامت هست در پیش و جلوتر قبر و گودالی ز حق الناس می پرسند ز روز و ماه و هر سالی صراطی هست آنجا من بگیرم حق خود را زود چنان در آتش افتی که شود کل وجودت دود از اکنون تا ابد نفرین کنم بر اینچنین انسان همان بهتر که درآید ز جسم پست آنها جان شکستی دل خدا داند ، بحق حضرت زهرا(س) بگیرد آه جان سوزم تو را امروز یا فردا "عاصی" 🔥🔥🔥🔥🔥🔥